دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 22 هزارگزی شرق راه شوسۀ شاه زند به ازنا، با 586 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالروو اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 22 هزارگزی شرق راه شوسۀ شاه زند به ازنا، با 586 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالروو اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
یکی از دهستان های دوگانه بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. این دهستان در جنوب باختری بزمان واقع است و حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به دهستان مرکزی و بخش فهرج از شهرستان بم، از طرف مشرق به بخش حومه و بخش بمپور، از طرف جنوب به دهستان رمشک از بخش کهنوج، از طرف مغرب به بخش کهنوج از شهرستان جیرفت. منطقه ای است جلگه و هوای آن گرمسیر. آب قرای دهستان از قنات و چاه تأمین میشود. بیشتر اهالی این دهستان چون غیر از گله داری کار دیگری ندارند در تمام مدت سال بطور سیار در این دهستان تغییر مکان میدهند. زبان مادری ساکنین قراء بلوچی است. این دهستان از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 10000 تن میباشد. مرکز دهستان آبادی دلگان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ده مرکز دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. واقع در 87هزارگزی جنوب باختری بزمان کنار راه مالرو بمپور به کهنوج، با3500 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستان های دوگانه بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. این دهستان در جنوب باختری بزمان واقع است و حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به دهستان مرکزی و بخش فهرج از شهرستان بم، از طرف مشرق به بخش حومه و بخش بمپور، از طرف جنوب به دهستان رمشک از بخش کهنوج، از طرف مغرب به بخش کهنوج از شهرستان جیرفت. منطقه ای است جلگه و هوای آن گرمسیر. آب قرای دهستان از قنات و چاه تأمین میشود. بیشتر اهالی این دهستان چون غیر از گله داری کار دیگری ندارند در تمام مدت سال بطور سیار در این دهستان تغییر مکان میدهند. زبان مادری ساکنین قراء بلوچی است. این دهستان از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 10000 تن میباشد. مرکز دهستان آبادی دلگان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ده مرکز دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. واقع در 87هزارگزی جنوب باختری بزمان کنار راه مالرو بمپور به کهنوج، با3500 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ایل کرد پیشکوه است که یکی از طوایف اربعه از طوایف پیش کوه ایلات کرد ایران است، و در شمال غربی لرستان بین کرمانشاه، هرسین، الیشتر سکونت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
ایل کرد پیشکوه است که یکی از طوایف اربعه از طوایف پیش کوه ایلات کرد ایران است، و در شمال غربی لرستان بین کرمانشاه، هرسین، الیشتر سکونت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است. این بخش در شمال باختری شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به کوه و بخش سلسله، از شمال به منطقۀکرمانشاه، از غرب به رود خانه صیمره و گاماسیاب، ازجنوب به بخشهای طرهان و چگنی. آب آن از رودخانه های بادآور، کفراش، گیزه رود، حسن کاویار توده تیزآب قند وقنوات و چشمه های متفرقه تأمین میشود محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم است. راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه از این بخش میگذرد. این بخش از 5 دهستان بشرح زیر تشکیل گردیده است: 1- دهستان نورعلی دارای 41 آبادی و 9800 تن سکنه. 2- دهستان خاوه با 30 آبادی و 8800 تن سکنه. 3- دهستان کاکاوند با 99 آبادی و 19600 تن سکنه. 4- دهستان ایتیوند با 54 آبادی و 000، 10 تن سکنه. 5- دهستان میربک با 58 آبادی و 13400 تن سکنه. که جمع آن 282 آبادی و 62600 تن سکنه می شود. ساکنین از طایفۀ موسیوند، میربیک، نورعلی، ایتیوند و کاکاوند خاوه میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 6)
یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است. این بخش در شمال باختری شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به کوه و بخش سلسله، از شمال به منطقۀکرمانشاه، از غرب به رود خانه صیمره و گاماسیاب، ازجنوب به بخشهای طرهان و چگنی. آب آن از رودخانه های بادآور، کفراش، گیزه رود، حسن کاویار توده تیزآب قند وقنوات و چشمه های متفرقه تأمین میشود محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم است. راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه از این بخش میگذرد. این بخش از 5 دهستان بشرح زیر تشکیل گردیده است: 1- دهستان نورعلی دارای 41 آبادی و 9800 تن سکنه. 2- دهستان خاوه با 30 آبادی و 8800 تن سکنه. 3- دهستان کاکاوند با 99 آبادی و 19600 تن سکنه. 4- دهستان ایتیوند با 54 آبادی و 000، 10 تن سکنه. 5- دهستان میربک با 58 آبادی و 13400 تن سکنه. که جمع آن 282 آبادی و 62600 تن سکنه می شود. ساکنین از طایفۀ موسیوند، میربیک، نورعلی، ایتیوند و کاکاوند خاوه میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 6)
دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 44000گزی جنوب داراب در دشت ایزدخواست. هوای آن گرم و دارای 52 تن سکنه است. آب آن از چاه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و پوست است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. اهالی در حدود دشت ایزدخواست ییلاق و قشلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 44000گزی جنوب داراب در دشت ایزدخواست. هوای آن گرم و دارای 52 تن سکنه است. آب آن از چاه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و پوست است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. اهالی در حدود دشت ایزدخواست ییلاق و قشلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان چناررود بخش آخورۀ شهرستان فریدن واقع در 46 هزارگزی جنوب خاوری آخوره و 5 هزارگزی راه چادگان به تنگ گزی، با 149 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان چناررود بخش آخورۀ شهرستان فریدن واقع در 46 هزارگزی جنوب خاوری آخوره و 5 هزارگزی راه چادگان به تنگ گزی، با 149 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دکان. (یادداشت مؤلف). حانوت. دکان. (دهار) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به واو محض غلط است، صحیح دکّا̍ن معرب دکان به تخفیف است. (آنندراج) : چون نگاه کردند دوکان وی نسوخته بود و از چهار سوی آن دوکانها همه سوخته بودند... حبیب راعی به دوکان من برگذشت. (کشف المحجوب هجوبری). و خانه و دوکان را بدرود کردم. (انیس الطالبین ص 134). نزدیک دوکان نان فروش رفتم. (انیس الطالبین ص 220). در بازار بر دوکان یکی از درویشان ایشان نشسته بود. (انیس الطالبین ص 103). هرکجا دوکانی بود می گفتم که بنده ای از بندگان خاص حق را ترنگبین می باید. (انیس الطالبین ص 88). - امثال: کدام ابله بود احمق تر از آنک بر زبر استاد دوکان گیرد. (کیمیای سعادت از امثال و حکم). - دوکان چیدن، بستن دکان. (ناظم الاطباء). - دوکان می فروشی، میکده و جایی که در آن شراب می فروشند. (ناظم الاطباء). ، مهتابی. ایوان. (یادداشت مؤلف). دکان. سکو. مصطبه. (دهار). طلل، دوکان مانندی از سرای که بر آن نشینند. مصطبه، دوکان مانندی که برای نشستن سازند. (منتهی الارب) : یک سال که در آنجا رفتم (به عبدالاعلی) دهلیز و درگاه و دوکانها همه دیگر بود این پادشاه (مسعود) فرمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 143). بونصر را بر آن دوکان میان درختان محفوری افکندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405). بر کران چمن باغ دو کانی بود و بدانجا بنشستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405). و رجوع به دکان شود
دکان. (یادداشت مؤلف). حانوت. دکان. (دهار) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به واو محض غلط است، صحیح دُکّا̍ن معرب دکان به تخفیف است. (آنندراج) : چون نگاه کردند دوکان وی نسوخته بود و از چهار سوی آن دوکانها همه سوخته بودند... حبیب راعی به دوکان من برگذشت. (کشف المحجوب هجوبری). و خانه و دوکان را بدرود کردم. (انیس الطالبین ص 134). نزدیک دوکان نان فروش رفتم. (انیس الطالبین ص 220). در بازار بر دوکان یکی از درویشان ایشان نشسته بود. (انیس الطالبین ص 103). هرکجا دوکانی بود می گفتم که بنده ای از بندگان خاص حق را ترنگبین می باید. (انیس الطالبین ص 88). - امثال: کدام ابله بود احمق تر از آنک بر زبر استاد دوکان گیرد. (کیمیای سعادت از امثال و حکم). - دوکان چیدن، بستن دکان. (ناظم الاطباء). - دوکان می فروشی، میکده و جایی که در آن شراب می فروشند. (ناظم الاطباء). ، مهتابی. ایوان. (یادداشت مؤلف). دکان. سکو. مصطبه. (دهار). طلل، دوکان مانندی از سرای که بر آن نشینند. مصطبه، دوکان مانندی که برای نشستن سازند. (منتهی الارب) : یک سال که در آنجا رفتم (به عبدالاعلی) دهلیز و درگاه و دوکانها همه دیگر بود این پادشاه (مسعود) فرمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 143). بونصر را بر آن دوکان میان درختان محفوری افکندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405). بر کران چمن باغ دو کانی بود و بدانجا بنشستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405). و رجوع به دکان شود
آلت پشم و ابریشم تابیدن، و آن چوبی است مدور و سیخ چوبی بر آن گذرانیده اند و پشم و ریسمان را بدان تاب دهند. (از برهان) (از آنندراج). دکلو، در تداول جنوب خراسان: زلف کآن از رعشه جنبد پای بند دل نگردد باد کز دکلان جهد تخت سلیمان برنتابد. سیف اسفرنگ
آلت پشم و ابریشم تابیدن، و آن چوبی است مدور و سیخ چوبی بر آن گذرانیده اند و پشم و ریسمان را بدان تاب دهند. (از برهان) (از آنندراج). دِکلو، در تداول جنوب خراسان: زلف کآن از رعشه جنبد پای بند دل نگردد باد کز دکلان جهد تخت سلیمان برنتابد. سیف اسفرنگ
یا الجان، دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات که در 24 هزارگزی شمال محلات در کوهستان قرار دارد. سردسیر است و سکنۀ آن 100 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود ومحصول آن غلات، انگور و سیب، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
یا الجان، دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات که در 24 هزارگزی شمال محلات در کوهستان قرار دارد. سردسیر است و سکنۀ آن 100 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود ومحصول آن غلات، انگور و سیب، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه. دارای 150 تن سکنه که آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آن جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مَرگِوَر بخش سلوانا شهرستان ارومیه. دارای 150 تن سکنه که آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آن جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است. نردبان و زینه پایه. (آنندراج). مرقات. رجوع به پله و پلگان شود: نهد چو خرمی فصل را بطاق بلند ز پلکان چنار است نردبان بهار. ملاطغرا (از آنندراج)
پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است. نردبان و زینه پایه. (آنندراج). مَرقات. رجوع به پله و پلگان شود: نهد چو خرمی فصل را بطاق بلند ز پلکان چنار است نردبان بهار. ملاطغرا (از آنندراج)