لقب زیاد بن ایوب طوسی است که محدث است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
لقب زیاد بن ایوب طوسی است که محدث است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
دهی است از دهستان زیبد بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 3 هزارگزی خاور گناباد و سر راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 1393 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان زیبد بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 3 هزارگزی خاور گناباد و سر راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 1393 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دلجوئی. تسلی. (ناظم الاطباء). تعزیت. دلداری. استمالت: به دلجویی دختر مهربان شدند آن پرستندگان همزبان. فردوسی. ، مهربانی. نوازش: سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم. حافظ. به دست جذبه دلجویی رضای پدر ز هند سوی وطن می کشد گریبانم. صائب. ، آزادگی. راستی. طنازی: شمشاد خرامان کن وآهنگ گلستان کن تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی. حافظ. ، مرغوبیت. پسندیدگی، آسایش و استرضای خاطر و خوش دلی و خاطرجمعی. (ناظم الاطباء)
دلجوئی. تسلی. (ناظم الاطباء). تعزیت. دلداری. استمالت: به دلجویی دختر مهربان شدند آن پرستندگان همزبان. فردوسی. ، مهربانی. نوازش: سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم. حافظ. به دست جذبه دلجویی رضای پدر ز هند سوی وطن می کشد گریبانم. صائب. ، آزادگی. راستی. طنازی: شمشاد خرامان کن وآهنگ گلستان کن تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی. حافظ. ، مرغوبیت. پسندیدگی، آسایش و استرضای خاطر و خوش دلی و خاطرجمعی. (ناظم الاطباء)
منسوب به گلو. قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
منسوب به گلو. قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)