بیرون کردن زبان را از دهن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
بیرون کردن زبان را از دهن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان. واقع در 10هزارگزی باختر را میان و در کنار راه شوسۀ رامیان به گرگان با 280 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان. واقع در 10هزارگزی باختر را میان و در کنار راه شوسۀ رامیان به گرگان با 280 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
بندی باشد که از چوب و علف و خاک و گل در پیش آب بندند. (از برهان). بند آب. (شرفنامۀ منیری) ، ژوبین، و آن نیزه ای باشد کوتاه که سنان آن دو پره نیز می باشد و به جانب خصم اندازند. (از برهان). حربه ای است چون نیزۀ کوچک که آنرا شل گویند. (آنندراج) (از جهانگیری) ، غلاف خوشۀ خرما. (الفاظ الادویه). غلاف خوشۀ خرما و آنچه شاخ خرما بر آن باشد. (برهان). آنچه شاخ خرما بر او باشد. (شرفنامۀ منیری). آنرا دشنگ نیز گویند. (از آنندراج) ، دست افزار چاه کنان که آنرا میتین خوانند. (از برهان). آلتی است آهنین دراز که آنرا میتین نیز گویند. (از شرفنامۀ منیری)
بندی باشد که از چوب و علف و خاک و گل در پیش آب بندند. (از برهان). بند آب. (شرفنامۀ منیری) ، ژوبین، و آن نیزه ای باشد کوتاه که سنان آن دو پره نیز می باشد و به جانب خصم اندازند. (از برهان). حربه ای است چون نیزۀ کوچک که آنرا شل گویند. (آنندراج) (از جهانگیری) ، غلاف خوشۀ خرما. (الفاظ الادویه). غلاف خوشۀ خرما و آنچه شاخ خرما بر آن باشد. (برهان). آنچه شاخ خرما بر او باشد. (شرفنامۀ منیری). آنرا دشنگ نیز گویند. (از آنندراج) ، دست افزار چاه کنان که آنرا میتین خوانند. (از برهان). آلتی است آهنین دراز که آنرا میتین نیز گویند. (از شرفنامۀ منیری)
به لغت شام، نباتی است برگش به برگ سیب ماند، جهت سم مار و اسهال دموی و رعاف مفید است. (منتهی الارب). به لغت اهل بیت المقدس نوعی از کلخ است و به یونانی سفندولیون نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه). کلخ الدبی. تافیفرا. تفیفرا
به لغت شام، نباتی است برگش به برگ سیب ماند، جهت سم مار و اسهال دموی و رعاف مفید است. (منتهی الارب). به لغت اهل بیت المقدس نوعی از کلخ است و به یونانی سفندولیون نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه). کلخ الدبی. تافیفرا. تفیفرا
راه نرم در زمین نرم یا سخت که در آن نشیب نباشد، مردی که بن دندان او بسیار گوشتناک باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود، مرد بسیار آزمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود
راه نرم در زمین نرم یا سخت که در آن نشیب نباشد، مردی که بن دندان او بسیار گوشتناک باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دِلثِع. رجوع به دلثع شود، مرد بسیار آزمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دِلْثِع. رجوع به دِلْثِع شود