جدول جو
جدول جو

معنی دلنع - جستجوی لغت در جدول جو

دلنع
(دَ لَنْ نَ)
نرم. گویند: طریق دلنع، یعنی راه نرم و سهل. ج، دلانع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دلنع
راه هموار راه نرم
تصویری از دلنع
تصویر دلنع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
آویخته، آویزان، آونگ، خوشۀ خرما، بندی که از چوب و علف و شاخه های درخت جلوی آب درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بیرون کردن زبان را از دهن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دُلْ لا)
صدف گرد یا نوعی از صدف دریا. (منتهی الارب). نوعی از صدف دریا. (از اقرب الموارد) ، نبات و گیاهی است. (از اقرب الموارد) ، بطیخ هندی. (منتهی الارب). هندوانه. (الفاظ الادویه). اسم عربی بطیخ هندی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه). بطیخ شامی، در لغت اهل مغرب. (از اقرب الموارد). بطیخ رومی. دابوغۀ شامی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دُ لَ)
نوعی خارپشت بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَسْ سُ)
خواهان طعام و گرسنه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آزمند و امیدوار طعام گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروتنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خوار شدن، ناکس و بخیل گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
آنچه بیندازد شترکش از شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه بیفتد از اشتر که در آن منفعتی نبود. (مهذب الاسماء) ، خواری. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، فرومایگان و ناکسان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فرومایگی و ناکسی. (ناظم الاطباء) ، فرزند بی خیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
ناکس بی خیر و بخیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزمند. (ناظم الاطباء) ، سفیه. گول. نابخرد. فسل و کاهل بیخرد. (یادداشت مؤلف). بی عقل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گرسنه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان. واقع در 10هزارگزی باختر را میان و در کنار راه شوسۀ رامیان به گرگان با 280 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
بندی باشد که از چوب و علف و خاک و گل در پیش آب بندند. (از برهان). بند آب. (شرفنامۀ منیری) ، ژوبین، و آن نیزه ای باشد کوتاه که سنان آن دو پره نیز می باشد و به جانب خصم اندازند. (از برهان). حربه ای است چون نیزۀ کوچک که آنرا شل گویند. (آنندراج) (از جهانگیری) ، غلاف خوشۀ خرما. (الفاظ الادویه). غلاف خوشۀ خرما و آنچه شاخ خرما بر آن باشد. (برهان). آنچه شاخ خرما بر او باشد. (شرفنامۀ منیری). آنرا دشنگ نیز گویند. (از آنندراج) ، دست افزار چاه کنان که آنرا میتین خوانند. (از برهان). آلتی است آهنین دراز که آنرا میتین نیز گویند. (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَخْ خُ)
بیرون آمدن زبان از دهن. (از منتهی الارب). خارج شدن زبان از دهان بسبب خستگی یاتشنگی. (از اقرب الموارد). دلع. رجوع به دلع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناقه دلوع، ماده شتری که پیشروی کند شتران را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، طریق و راه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ دُ)
به لغت شام، نباتی است برگش به برگ سیب ماند، جهت سم مار و اسهال دموی و رعاف مفید است. (منتهی الارب). به لغت اهل بیت المقدس نوعی از کلخ است و به یونانی سفندولیون نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه). کلخ الدبی. تافیفرا. تفیفرا
لغت نامه دهخدا
(دَ)
راه فراخ و نرم. (منتهی الارب). راه وسیع و فراخ. (از اقرب الموارد) ، راه سهل و هموار که نه بلندی و نه پستی در آن باشد. ج، دلائع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
جمع واژۀ دلنّع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دلنع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ)
راه نرم در زمین نرم یا سخت که در آن نشیب نباشد، مردی که بن دندان او بسیار گوشتناک باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود، مرد بسیار آزمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود
لغت نامه دهخدا
(دِ ثِ)
مرد بدبوی آلوده به نجاست. (منتهی الارب). بدبوی پلید. (از اقرب الموارد) ، مرد برگشته لب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مردی که بن دندان او بسیار گوشتناک باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود، مرد بسیار آزمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
فرومایه و بخیل. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانع
تصویر دانع
فرومایه و بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنع
تصویر دنع
ناکس بی سود، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
آویخته، آونگان، آویزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلوع
تصویر دلوع
زبان بیرون آمده، راه فراخ، پیشرو اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاع
تصویر دلاع
ناخن پریان شسن شسن شکمپا از آبزیان، هندوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیع
تصویر دلیع
شاهراه، راه هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
((دِ لَ یا لِ))
آویخته، دلنگان
فرهنگ فارسی معین
لنگ زدن، سکته، مکث، دیر، دلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی