جدول جو
جدول جو

معنی دلفروزی - جستجوی لغت در جدول جو

دلفروزی
(دِ فُ)
دل افروزی. حالت و چگونگی دلفروز. ایجاد سرور و شادی:
می رست به باغ دلفروزی
می کرد به غمزه خلق سوزی.
نظامی.
چو در دولتش دلفروزی نبود
ز کار تو جز خاک روزی نبود.
نظامی.
من او را خورم دلفروزی بود
مرا او خورد خاک روزی بود.
نظامی.
- دلفروزی دادن، شاد کردن:
سپه را بهنگام روزی دهیم
خردمند را دلفروزی دهیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دلفروزی
حالت و کیفیت دل افروز
تصویری از دلفروزی
تصویر دلفروزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلفروز
تصویر دلفروز
(دخترانه)
موجب شادی دل، زیبا و پسندیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
مربوط به دیروز، کنایه از مربوط به گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل فروز
تصویر دل فروز
دل افروز، آنکه یا آنچه دل را شاد و روشن کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
مهربانی، غمخواری، شفقت
فرهنگ فارسی عمید
(دَ لَ)
دهی است از دهستان بهمئی سرحدی، بخش کهکیلویه، شهرستان بهبهان. واقع در 39هزارگزی شمال خاوری صیدان، مرکز بخش. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 150 تن سکنه آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. ساکنان آن از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ فَ)
دلفریب بودن. فریبندگی دل. دل آرایی. حالت و چگونگی دلفریب. دل آرایی. زیبائی:
سوی ما نامه کرد و ما را خواند
فصلهایی به دلفریبی راند.
نظامی.
آورده مرا به دلفریبی
واداده بدست ناشکیبی.
نظامی.
بدین دلفریبی سخنهای بکر
بسختی توان زادن از راه فکر.
نظامی.
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دُ فُ)
عمل در فروش. فروختن در:
خاک درسا کرد خاقانی و گفت
در فروشی را دکان در بسته ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دِ اَ)
حالت و چگونگی دل افروز. دلفروزی، دل افروختگی. افروختگی دل. شادمانی. خوشی. روشن دلی:
نیاید پدیدار پیروزیی
درخشیدنی یا دل افروزیی.
فردوسی.
به پیروزی و بهروزی همی زی با دل افروزی
به دولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها.
منوچهری.
همین بود کام دل افروزیم
که روزی بود دیدنت روزیم.
اسدی.
از ریزش اشک خون کوفه شدی از طوفان
روزی ز دل افروزی بغداد نخواهی شد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
دل فروزنده. دل افروز. نشاطانگیز و فرحت خیز. (آنندراج). روشن کننده دل. مایۀ انشراح صدر. روشن کننده قلب. مفرح القلب. دل شادکننده. شادی بخش:
روان اندر او گوهر دلفروز
کزو روشنایی گرفته ست روز.
فردوسی.
چو چندی بدین سان گذر کرد روز
به شادی و رامش همه دلفروز.
فردوسی.
چنین گفت کامروز روز منست
بلند آسمان دلفروز منست.
فردوسی.
یکی آنکه دانستن باز و یوز
بیاموزدش کان بود دلفروز.
فردوسی.
باغی است دلفروز و سرائی است دلگشای
فرخنده باد بر ملک این باغ و این سرای.
فرخی.
نبشته شد این نامۀ دلفروز
ز گرشاسب فرخ شه نیمروز.
اسدی.
چنین گفت کامروز روز من است
که بخت تو شه دلفروز من است.
اسدی.
همه شب برود و می دلفروز
ببودند تا برزد از خاک روز.
اسدی.
به هر کار بود اخترش دلفروز
بزرگی فزودش همی روزروز.
اسدی.
حال اگر زآنچه بود تیره تر است
عاقبت دلفروز خواهد بود.
خاقانی.
عشق دلفروز و مهر دلسوز از محمل دل فریاد می کرد کی عشق تحفۀ غیب است. (سندبادنامه ص 181).
ملک عزم تماشا کرد روزی
نظرگاهش چو شیرین دلفروزی.
نظامی.
خامشی او سخن دلفروز
دوستی اوهنر عیب سوز.
نظامی.
می برد ز بهر دلفروزی
روزی به شبی شبی به روزی.
نظامی.
دور جوانی بشد از دست من
آه و دریغ آن زمن دلفروز.
سعدی.
شنیدم قصه های دلفروزت
مبارک باد سال و ماه و روزت.
سعدی.
گرستن گرفت از سر صدق و سوز
که ای یار جان پرور دلفروز.
سعدی.
پس از گریه مرد پراکنده روز
بخندید کای مامک دلفروز.
سعدی.
دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت
گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد.
سعدی.
چو خور زرد شد بس نماند ز روز
جمالش برفت از رخ دلفروز.
سعدی.
یکی گفتش ای کرمک دلفروز
چه باشد که پیدا نیایی بروز.
سعدی.
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم.
حافظ.
، کنایه است از معشوق و محبوب زیباروی:
دلم به عشق گرفتار و جان به مهر گرو
درآمد از درم آن دلفروز جان آرام.
سعدی.
ارچه ننماید به من دیدار خود آن دلفروز
راضیم راضی چنان روئی نمودی کاشکی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل افروزی
تصویر دل افروزی
حالت و کیفیت دل افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلفریبی
تصویر دلفریبی
حسن جمال، دلبری جلب قلوب، جذب کشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
شفقت مهربانی دلسوزی، همدردی تسلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
منسوب به دیروز دیروزین، تازه پدید آمده: طفل دیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلفروز
تصویر دلفروز
آنکه با آنچه که دل را روشن سازد موجب فرح و انبساط خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
رحم، ترحم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
Pity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
pitié
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
medelijden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
동정
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
哀れみ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
רַחֲמִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
दया
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
belas kasihan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
жалость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
Mitleid
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
lástima
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
pietà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
piedade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
怜悯
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
litość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
жалість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
huruma
دیکشنری فارسی به سواحیلی