جدول جو
جدول جو

معنی دلفان - جستجوی لغت در جدول جو

دلفان
(دِ)
یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است. این بخش در شمال باختری شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به کوه و بخش سلسله، از شمال به منطقۀکرمانشاه، از غرب به رود خانه صیمره و گاماسیاب، ازجنوب به بخشهای طرهان و چگنی. آب آن از رودخانه های بادآور، کفراش، گیزه رود، حسن کاویار توده تیزآب قند وقنوات و چشمه های متفرقه تأمین میشود محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم است. راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه از این بخش میگذرد. این بخش از 5 دهستان بشرح زیر تشکیل گردیده است: 1- دهستان نورعلی دارای 41 آبادی و 9800 تن سکنه. 2- دهستان خاوه با 30 آبادی و 8800 تن سکنه. 3- دهستان کاکاوند با 99 آبادی و 19600 تن سکنه. 4- دهستان ایتیوند با 54 آبادی و 000، 10 تن سکنه. 5- دهستان میربک با 58 آبادی و 13400 تن سکنه. که جمع آن 282 آبادی و 62600 تن سکنه می شود. ساکنین از طایفۀ موسیوند، میربیک، نورعلی، ایتیوند و کاکاوند خاوه میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 6)
لغت نامه دهخدا
دلفان
(دِ)
ایل کرد پیشکوه است که یکی از طوایف اربعه از طوایف پیش کوه ایلات کرد ایران است، و در شمال غربی لرستان بین کرمانشاه، هرسین، الیشتر سکونت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
دلفان
(تَ فَحْ حُ)
دلف (د / د ل ) . (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به دلف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلبان
تصویر دلبان
(دخترانه)
محافظ و نگهدارنده دل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلفین
تصویر دلفین
نوعی ماهی بزرگ پستاندار به طول سه متر و تیره رنگ سری شبیه خوک و دهانی دارای دندان که در اقیانوس هند و مناطق حاره زندگی می کند آن را برای روغنش صید می کنند، خوک دریایی، خوک ماهی
در علم نجوم از صورت های فلکی شمالی، صلیب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ لَ)
ملخ بسیار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و صاحب تاج العروس آنرامصحف دیجان دانسته است. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از بخش دره شهر شهرستان ایلام، با 1480 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیمکان. محصول آن غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَفْ فا)
ترش و شیرین (دزی) لب ترش
لغت نامه دهخدا
(دُ)
قریه ای است در نزدیکی دینار از سرزمین یمن. گویند زنان این ده زیباترین زنان یمن می باشند و اهل فسق و فجورند و همه جا میروند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لا)
از نامهای اجدادی است و منسوب به آن دلانی شود. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دَفْ فا)
چوب و تختۀکشتی. ج، دفافین. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
رکیه دفان، چاه انباشته. (منتهی الارب). چاهی که قسمتی از آن مدفون شده باشد. (از اقرب الموارد). ج، دفن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- ماء دفان، آب انباشته و مدفون. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان، واقع در 10000گزی جنوب خاور همدان و 6000گزی جنوب شوسۀ همدان به ملایر، با 1271 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است و تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
راه روشن و نمایان. گویند: طریق دلفاق. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
گیاه یکساله یا دائمی از نوع دلفینیوم با خوشه های مارپیچی دراز از گلهای زیبا. انواع یکسالۀ آنرا معمولا زبان درقفا می گویند و گلهای سفید، قرمز، صورتی یا ارغوانی دارد. نوع دائمی آن معمولا گلهای سفید یا کبود می دهد. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان آلان بخش سردشت، شهرستان مهاباد. واقع در 14هزارگزی جنوب باختری سردشت با 325 تن سکنه راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یکی از دهستان های دوگانه بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. این دهستان در جنوب باختری بزمان واقع است و حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به دهستان مرکزی و بخش فهرج از شهرستان بم، از طرف مشرق به بخش حومه و بخش بمپور، از طرف جنوب به دهستان رمشک از بخش کهنوج، از طرف مغرب به بخش کهنوج از شهرستان جیرفت. منطقه ای است جلگه و هوای آن گرمسیر. آب قرای دهستان از قنات و چاه تأمین میشود. بیشتر اهالی این دهستان چون غیر از گله داری کار دیگری ندارند در تمام مدت سال بطور سیار در این دهستان تغییر مکان میدهند. زبان مادری ساکنین قراء بلوچی است. این دهستان از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 10000 تن میباشد. مرکز دهستان آبادی دلگان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده مرکز دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. واقع در 87هزارگزی جنوب باختری بزمان کنار راه مالرو بمپور به کهنوج، با3500 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 22 هزارگزی شرق راه شوسۀ شاه زند به ازنا، با 586 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالروو اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جاسوس و میانجی بد میان مرد و زن. دسفان. (منتهی الارب). ج، دسافین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به دسفان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دو هزار. تثنیۀ الف در حالت رفع. رجوع به الف و الفین شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
هردو شوی هردو خواهر. ج، اسلاف. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
تثنیۀ خلف. منه: له ولدان خلفان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه و یا یکی سپید و دیگری سیاه و همچنین است له عیدان و امتان خلفان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان خاوۀ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از سراب نیاز و محصول آن غلات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
مانده ای که بعجز کار کند (و الصواب بالغین). (منتهی الارب). رجوع به طلغان شود
لغت نامه دهخدا
آنچه در خواب بر سر آدمی افتد و آن را کابوس گویند، (منتهی الارب) (آنندراج)، کابوس، (ناظم الاطباء)، رجوع به کابوس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
تثنیۀ قلف. هر دو کرانۀ بروت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غُ فَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفان
تصویر دفان
چاه انباشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلفان
تصویر سلفان
جمع سلف، جوجه کبکان، جمع سلف، هم زلفان همریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوفان
تصویر دوفان
بختک خفتک (کابوس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلجان
تصویر دلجان
دیرگاه، ملخ بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلفین
تصویر دلفین
یک نوع ماهی بزرگ و پستاندار که درازی بدنش به سه متر می رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفان
تصویر لفان
انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلفین
تصویر دلفین
نوعی پستاندار دریایی بزرگ و بسیار باهوش، یکی از صورت های فلکی شمالی
فرهنگ فارسی معین
از طوایف خواجه وند ساکن در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی