تاریکی. (منتهی الارب). ظلمت. (اقرب الموارد) ، تاریکی در تاریکی. (منتهی الارب). اختلاط ظلمت و تاریکی. (از اقرب الموارد) ، روئیدگی که در آخر گرما برگ آرد، و باقیماندۀ روئیدگی. (منتهی الارب). گیاه که در آخر تابستان برگ آرد، و گویند بقایای گیاه و بقولات. (از اقرب الموارد) ، زمینی که پس از خورده شدن، گیاه در آن بروید. (ازاقرب الموارد). ج، أدلاس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مکر و فریب: ما لی دلس، نیست مرا مکر و فریب. (منتهی الارب). دلس. رجوع به دلس شود
تاریکی. (منتهی الارب). ظلمت. (اقرب الموارد) ، تاریکی در تاریکی. (منتهی الارب). اختلاط ظلمت و تاریکی. (از اقرب الموارد) ، روئیدگی که در آخر گرما برگ آرد، و باقیماندۀ روئیدگی. (منتهی الارب). گیاه که در آخر تابستان برگ آرد، و گویند بقایای گیاه و بقولات. (از اقرب الموارد) ، زمینی که پس از خورده شدن، گیاه در آن بروید. (ازاقرب الموارد). ج، أدلاس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مکر و فریب: ما لی دلس، نیست مرا مکر و فریب. (منتهی الارب). دَلس. رجوع به دلس شود
بیرون کردن زبان را از دهن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
بیرون کردن زبان را از دهن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
کوهی است در دیار بنی عامر بن صعصعه. و بقول ’بکری’ نام عربی جایی در یمن است. امروءالقیس گوید: فلا ینکرونی اننی انا ذا کم لیالی حل الحی غولا فألعسا. (از ضمیمۀ معجم البلدان ج 1)
کوهی است در دیار بنی عامر بن صعصعه. و بقول ’بکری’ نام عربی جایی در یمن است. امروءالقیس گوید: فلا ینکرونی اننی انا ذا کم لیالی حل الحی غولا فألعسا. (از ضمیمۀ معجم البلدان ج 1)
زن دلیر خودرای نافرمان. (منتهی الارب). زنی که بر کار خود دلیر و باجرأت باشد و بر اهل خود عاصی. (از اقرب الموارد) ، شتر مادۀ دلیر درشت خوگر سیر اول شب. (منتهی الارب) ، ناقۀ کهن سال توانا و دفزک فروهشته گوشت سست. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمل دلعس، شتر ذلول و رام. (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج). دلعس. رجوع به دلعس شود
زن دلیر خودرای نافرمان. (منتهی الارب). زنی که بر کار خود دلیر و باجرأت باشد و بر اهل خود عاصی. (از اقرب الموارد) ، شتر مادۀ دلیر درشت خوگر سیر اول شب. (منتهی الارب) ، ناقۀ کهن سال توانا و دفزک فروهشته گوشت سست. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمل دلعس، شتر ذلول و رام. (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج). دلعس. رجوع به دلعس شود