جدول جو
جدول جو

معنی دلدل - جستجوی لغت در جدول جو

دلدل
خارپشت بزرگ و تیرانداز، قنفذ
تصویری از دلدل
تصویر دلدل
فرهنگ لغت هوشیار
دلدل
((دُ دُ))
خارپشت بزرگ تیرانداز، نام اسبی که امیر مصر به پیغمبر (ص) هدیه داده بود
تصویری از دلدل
تصویر دلدل
فرهنگ فارسی معین
دلدل
جوجه تیغی، خارپشت
تصویری از دلدل
تصویر دلدل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دودل
تصویر دودل
مردد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
راهنما، رهبر، رهنمون
فرهنگ لغت هوشیار
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلادل
تصویر دلادل
جمع دلدل
فرهنگ لغت هوشیار
غله ایست که هنوز خوب نرسیده (بطور عموم)، نخود و لوبیای خام که در غلات باشد (خصوصا) غله نارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دندل
تصویر دندل
گل میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودل
تصویر دودل
متردد، شکاک، مردد، متفکر، سراسیمه برعکس یکدله، ارتیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلال
تصویر دلال
میانجی بین خریدار و فروشنده، کسی که واسطه میان خریدار و فروشنده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلمل
تصویر دلمل
غلۀ نارس، دانه ای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد، نخود و لوبیا که سبز رنگ و در غلاف باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلال
تصویر دلال
ناز کردن، ناز، کرشمه، ناز کردن زن بر شوهر خود، وقار، خرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، حجت و برهان، رهبر، راهنما، مرشد
دلیل عقلی: دلیلی که مبتنی بر حکم عقل باشد
دلیل نقلی: دلیلی که مبتنی بر احکام شرع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
((دَ))
مرشد، راهنما، راه، طریق، جهت، سبب، آن چه که برای اثبات امری به کار برند، جمع ادلاء ادله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلمل
تصویر دلمل
((دُ مُ))
غله نارس، نخود و لوبیای سبز که هنوز در غلاف باشند، درمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلال
تصویر دلال
((دَ))
ناز، کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلال
تصویر دلال
((دَ لّ))
واسطه، واسطه در خرید و فروش
فرهنگ فارسی معین
کسی که برای شروع کردن کاری در فکر و اندیشه باشد و نتواند زود تصمیم بگیرد، مردد، متردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل دل
تصویر دل دل
تردید، دودلی
دل دل کردن: کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
Proof, Reason, Motive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلال
تصویر دلال
Broker, Procurer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
мотив , доказательство , причина
دیکشنری فارسی به روسی
брокер , посредник
دیکشنری فارسی به روسی
Motiv, Beweis, Grund
دیکشنری فارسی به آلمانی
мотив , доказ , причина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
брокер , постачальник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
motyw, dowód, powód
دیکشنری فارسی به لهستانی
动机 , 证据 , 原因
دیکشنری فارسی به چینی
经纪人 , 掮客
دیکشنری فارسی به چینی
motivo, prova, razão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
corretor, fornecedor
دیکشنری فارسی به پرتغالی