جدول جو
جدول جو

معنی دلخوری - جستجوی لغت در جدول جو

دلخوری
ملالت، رنجیدگی و آزردگی
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
فرهنگ فارسی عمید
دلخوری
(دِ خوَ / خُ)
رنجیدگی. آزردگی. اندک تألم و تأثر از دوستی یا یکی از کسان و خویشان. (یادداشت مرحوم دهخدا). ملالت. غمگینی. گله. شکایت. نارضایی. اوقات تلخی. (فرهنگ لغات عامیانه).
- دلخوری داشتن از کسی یا چیزی، از او اندکی رنجیده بودن. از او گله مند بودن. از او ناراضی بودن
لغت نامه دهخدا
دلخوری
آزردگی، رنجیدگی
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
فرهنگ لغت هوشیار
دلخوری
((~. خُ))
رنجیدگی، آزردگی
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
فرهنگ فارسی معین
دلخوری
الانزعاج
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به عربی
دلخوری
Resentment
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دلخوری
rancune
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دلخوری
دلخوری، مزاحم
دیکشنری اردو به فارسی
دلخوری
обида
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به روسی
دلخوری
Groll
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به آلمانی
دلخوری
образа
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دلخوری
uraza
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به لهستانی
دلخوری
怨恨
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به چینی
دلخوری
ressentimento
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دلخوری
risentimento
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دلخوری
রাগ
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به بنگالی
دلخوری
wrok
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به هلندی
دلخوری
دلخوری
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به اردو
دلخوری
ความโกรธ
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به تایلندی
دلخوری
chuki
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دلخوری
kin
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دلخوری
원한
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به کره ای
دلخوری
resentimiento
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دلخوری
טינה
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به عبری
دلخوری
नाराजगी
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به هندی
دلخوری
kebencian
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دلخوری
恨み
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ وَ)
نام تیره ای از طایفۀ نوئی، از ایلات کوه گیلویۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(دِ وَ)
دل آوری. حالت و چگونگی دلاور. شجاعت. دلیری. جنگجویی. بهادری. نیرومندی. (از ناظم الاطباء). بسالت. بطالت. بطولت. ذمارت. ذماره. سکسکه. (منتهی الارب). شده. (دهار). نجدت. (از منتهی الارب) :
در خواب جنگ بینی از آرزوی جنگ
وین از مبارزی بود و از دلاوری.
فرخی.
این هرمز در روزگار خویش یگانه ای بود بقوت و نیرو و دلاوری چنانک او را دلاور سخت زور گفتندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 20).
دیدم همه دلبران آفاق
چون تو به دلاوری ندیدم.
سعدی.
جوان به غروردلاوری که در سر داشت از خصم دل آزرده نیندیشید. (گلستان سعدی).
- عرصۀ دلاوری، میدان جنگ. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَ / خُ)
اهلیت. سزاواری. شایستگی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلخوشی
تصویر دلخوشی
خوشحالی شادمانی سرور، رضایت، مژدگانی خلعت تشریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
دلیری شجاعت، جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخوشی
تصویر دلخوشی
((~. خُ))
خوشحالی، شادمانی، خشنودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
شجاعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تهور، جلادت، جنگاوری، دلیری، رشادت، شجاعت، شهامت، نبردآزمایی
متضاد: جبن
فرهنگ واژه مترادف متضاد