جدول جو
جدول جو

معنی دلاوری

دلاوری
(دِ وَ)
دل آوری. حالت و چگونگی دلاور. شجاعت. دلیری. جنگجویی. بهادری. نیرومندی. (از ناظم الاطباء). بسالت. بطالت. بطولت. ذمارت. ذماره. سکسکه. (منتهی الارب). شده. (دهار). نجدت. (از منتهی الارب) :
در خواب جنگ بینی از آرزوی جنگ
وین از مبارزی بود و از دلاوری.
فرخی.
این هرمز در روزگار خویش یگانه ای بود بقوت و نیرو و دلاوری چنانک او را دلاور سخت زور گفتندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 20).
دیدم همه دلبران آفاق
چون تو به دلاوری ندیدم.
سعدی.
جوان به غروردلاوری که در سر داشت از خصم دل آزرده نیندیشید. (گلستان سعدی).
- عرصۀ دلاوری، میدان جنگ. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا