- دلال
- ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
معنی دلال - جستجوی لغت در جدول جو
- دلال
- میانجی بین خریدار و فروشنده، کسی که واسطه میان خریدار و فروشنده باشد
- دلال
- ناز کردن، ناز، کرشمه، ناز کردن زن بر شوهر خود، وقار، خرام
- دلال ((دَ))
- ناز، کرشمه
- دلال ((دَ لّ))
- واسطه، واسطه در خرید و فروش
- دلال
- Broker, Procurer
- دلال
- брокер , посредник
- دلال
- Makler, Vermittler
- دلال
- брокер , постачальник
- دلال
- broker, pośrednik
- دلال
- 经纪人 , 掮客
- دلال
- corretor, fornecedor
- دلال
- intermediario, procacciatore
- دلال
- corredor de bolsa, proveedor
- دلال
- courtier, fournisseur
- دلال
- makelaar
- دلال
- broker, pemasok
- دلال
- سائغٌ , وكيل شراءٍ
- دلال
- दलाल , आपूर्तिकर्ता
- دلال
- סוכן , מְתַוֵך
- دلال
- ブローカー , 調達者
- دلال
- 중개인 , 공급자
- دلال
- komisyoncu, aracılık eden
- دلال
- dalali, wakala
- دلال
- นายหน้าหุ้น , นายหน้า
- دلال
- ব্রোকার , দালাল
- دلال
- دلال , دلال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داساری عمل دلال، پولی که از بابت حق دلال باو میپردازند
داساری (دلالی)، مزد داسار، مزد راهنما داسار میانجی جافکش (جاف روسپی) جاکش زن مونث دلال، زنی که برای مردان زن پیدا کند، زنی که دیگر زنان را بد راه کند 0 زن واسطه، واسطه میان دو طرف معامله
راهنمایی کردن راه نمودن به راه راست، راهنمایی، برهانی که برای اثبات امری آورند، رابطه بین دو امر در صورتیکه از علم به یکی علم بدیگری حاصل شود و آن راهنمایی لفظ است بمعنی که بر سه قسم است: یا دلالت الزامی 0 نمودن لفظ است خارج لوازم معنی را مانند دلالت انسان بر خندیدن، یا دلالت تضمنی 0 نمودن لفظ است جزو معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان فقط یا ناطق فقط 0 نمودن لفظ است یا دلالت مطابقه نمودن لفظ است تمام معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان ناطق جمع دلالات 0 راهنمائی، هدایت، راهبری
راهنمایی کردن، هدایت، در علم منطق آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، برهان و دلیل
زنی که برای مردان زن پیدا کند، زنی که زنان را به راه بد دلالت کند
Denotation