- دلاع
- ناخن پریان شسن شسن شکمپا از آبزیان، هندوانه
معنی دلاع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زبان نمودن زبان بیرون آوردن از تشنگی
دژها
اشکپای جای اشک بر رخساره، اشکریزه از بیماری های چشمی
شاهراه، راه هموار
دهوه کوچک دهوک دولک
سیاه، سیاهی دلام برابر با ژوبین نیزه کوچک و فریب پارسی است نیزه کوتاه زوبین، مکر فریب: تا بخانه برد زن را با دلام شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی)
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
کیسه کش مو تراش تانگو کسی که در حمام مردم را کیسه کشد کیسه کش 0، موی تراش سلمانی 0 تن مالنده، آنکه در حمام تن را مالش دهد
آبچین زیبا (آبچین قطیفه)
نرم و هموار، جمع دلاص، تابان ها تابان نرم و تابان
کلانسرین زن
شیر آبکی
شتابان شتابنده زن مرد
زبان بیرون آمده، راه فراخ، پیشرو اشتر
راه هموار راه نرم
دفع کردن از کسی، همدیگر را راندن
پدافند
جمع خلعت، فرجامه ها تنپوش ها تاتی (خل وضعی گویش گیلکی) جمع خلعت
کار بی فایده
پوست تراکی از بیماری ها
گرمای آفتاب
میانجی بین خریدار و فروشنده، کسی که واسطه میان خریدار و فروشنده باشد
نیزۀ کوتاه، زوبین
پیچ و تاب
مکر، حیله، فریب، شید، گول، دویل، تزویر، قلّاشی، تنبل، اشکیل، کید، گربه شانی، چاره، نارو، ترب، شکیل، حقّه، نیرنگ، دغلی، خاتوله، کلک، خدعه، غدر، ستاوه، روغان، ریو، دستان، ترفند، احتیالبرای مثال تا به خانه برد زن را با دلام / شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی - ۵۳۷)
پیچ و تاب
مکر، حیله، فریب، شید، گول، دویل، تزویر، قلّاشی، تنبل، اشکیل، کید، گربه شانی، چاره، نارو، ترب، شکیل، حقّه، نیرنگ، دغلی، خاتوله، کلک، خدعه، غدر، ستاوه، روغان، ریو، دستان، ترفند، احتیال
واحد پول ایالات متحدۀ آمریکا و چند کشور دیگر
ناز کردن، ناز، کرشمه، ناز کردن زن بر شوهر خود، وقار، خرام
قلعه ها، پناهگاهایی که بر فراز کوه یا جاهای بلند ساخته شود، حصن ها، حصار بلندها، دژها، دزها، جمع واژۀ قلعه
پری، آفتابخور، آگاه شدن، آگاه کردن
جمع قلعه، از ریشه پارسی کلات ها برفک ازبیماری ها، خاک کلنبه (قلنبه)، گل تراشه دورغگو، چفته زن، پاسبان، مرده دزد، دندان کش جمع قلعه دژها: یمین - الدوله... بسیاری دیگر بقلاع بازداشت
شکیبایی، میدان جنگ
بیابان بی گیاه کویر