توانستن. (منتهی الارب) (آنندراج). قادر شدن. (آنندراج). گویند: قدر قدراً و قدرهً و مقدرهً (د / د/ د) و مقداراً و قداراً (ق / ق ) و قدارهًو قدوراً و قدورهً و قدراناً. (منتهی الارب)
توانستن. (منتهی الارب) (آنندراج). قادر شدن. (آنندراج). گویند: قَدَر قَدْراً و قُدْرَهً و مُقْدرَهً (دُ / دَ/ دِ) و مِقداراً و قداراً (ق َ / ق ِ) و قَدارَهًو قُدوراً و قُدورَهً و قِدْراناً. (منتهی الارب)
قصبۀ مرکزی شهرستان فریدن و بطور مستقیم در صد و بیست هزارگزی شمال باختری اصفهان واقع شده، خلاصه مشخصات و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول: پنجاه درجه و 24 دقیقه و سی ثانیه خاوری از نصف النهار گرینویچ، عرض: 32درجه و 58 دقیقه و سی ثانیه شمالی، ارتفاع از سطح دریا 2130 گز، بنابراین 546 گز از اصفهان مرتفعتر است، اختلاف ساعت با تهران 4 دقیقه و بیست ثانیه، مسافت تا اصفهان (مرکز استان) از راه شوسه نجف آباد - دامنه صد و بیست هزار گز و تا خوانسار چهل و پنج هزار گز است، موقعیت طبیعی: قصبۀ داران در جلگه ای سبز و خرم که میان دو کوه از شمال بکوه باغ بالا و از جنوب بکوه هرمودر محدود است واقع شده، طول قصبه هزار و دویست و عرض آن در حدود هزار گز و بطور تقریب دارای هزار و دویست خانه است، هوای قصبه بواسطه ارتفاع زیاد سردسیر و در تابستان معتدل است، راههای داران در فصل زمستان مسدود میشوند، آب آشامیدنی و آب زراعتی قصبه ازرود خانه داران و پانزده رشته قنات که دارای آب مشروب بسیار خوب و گوارائی است تأمین میشود، وضع بناهای قصبه بجز چند ساختمان که بطرز شهری ساخته شد بقیه گلی و قدیمی است، قصبۀ داران دارای یک خیابان تسطیح نشده شمالی جنوبی است که ادارات دولتی و دکاکین که در حدود صد و ده باب است در مسیر این خیابان واقع شده اند، روشنایی قصبه از چراغهای نفتی است ولی در نظر است یک کار خانه برق احداث شود، جمعیت قصبه در حدود دو هزار و هفتصد تن است، شغل اهالی قصبه: زراعت و گله داری و کسب و صنایع دستی محلی، قالی و جاجیم و گلیم بافی، محصول عمده: غلات، حبوبات و میوه جات و دارای یک باب دبیرستان و دو دبستان میباشد، تفرج گاه اهالی قصبه مزارع و باغات اطراف قصبه است، قصبۀ داران دارای ادارت دولتی: فرهنگ، ژاندارمری، دارایی، کشاورزی، پست و تلگراف و تلفن، بهداری، فرمانداری، دادگاه، آمار و ثبت میباشد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 84)
قصبۀ مرکزی شهرستان فریدن و بطور مستقیم در صد و بیست هزارگزی شمال باختری اصفهان واقع شده، خلاصه مشخصات و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول: پنجاه درجه و 24 دقیقه و سی ثانیه خاوری از نصف النهار گرینویچ، عرض: 32درجه و 58 دقیقه و سی ثانیه شمالی، ارتفاع از سطح دریا 2130 گز، بنابراین 546 گز از اصفهان مرتفعتر است، اختلاف ساعت با تهران 4 دقیقه و بیست ثانیه، مسافت تا اصفهان (مرکز استان) از راه شوسه نجف آباد - دامنه صد و بیست هزار گز و تا خوانسار چهل و پنج هزار گز است، موقعیت طبیعی: قصبۀ داران در جلگه ای سبز و خرم که میان دو کوه از شمال بکوه باغ بالا و از جنوب بکوه هرمودر محدود است واقع شده، طول قصبه هزار و دویست و عرض آن در حدود هزار گز و بطور تقریب دارای هزار و دویست خانه است، هوای قصبه بواسطه ارتفاع زیاد سردسیر و در تابستان معتدل است، راههای داران در فصل زمستان مسدود میشوند، آب آشامیدنی و آب زراعتی قصبه ازرود خانه داران و پانزده رشته قنات که دارای آب مشروب بسیار خوب و گوارائی است تأمین میشود، وضع بناهای قصبه بجز چند ساختمان که بطرز شهری ساخته شد بقیه گلی و قدیمی است، قصبۀ داران دارای یک خیابان تسطیح نشده شمالی جنوبی است که ادارات دولتی و دکاکین که در حدود صد و ده باب است در مسیر این خیابان واقع شده اند، روشنایی قصبه از چراغهای نفتی است ولی در نظر است یک کار خانه برق احداث شود، جمعیت قصبه در حدود دو هزار و هفتصد تن است، شغل اهالی قصبه: زراعت و گله داری و کسب و صنایع دستی محلی، قالی و جاجیم و گلیم بافی، محصول عمده: غلات، حبوبات و میوه جات و دارای یک باب دبیرستان و دو دبستان میباشد، تفرج گاه اهالی قصبه مزارع و باغات اطراف قصبه است، قصبۀ داران دارای ادارت دولتی: فرهنگ، ژاندارمری، دارایی، کشاورزی، پست و تلگراف و تلفن، بهداری، فرمانداری، دادگاه، آمار و ثبت میباشد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 84)
جمع واژۀ دگر. دیگران. رجوع به دگر و دیگر شود، دیگران. اشخاص دیگر. کسان دیگر. افراد دیگر جز خود: از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوز وز شمار دگران چون در تیم دودر است. لبیبی. من در دگران زآن نگرم تا بحقیقت قدر توبدانم که ز خوبی به چه جایی. منوچهری. در طبع جهان اگر وفائی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران. خیام. بحق من چو سرابی و بحق دگران همچو دریای مغیره (؟) همه بی پایابی. سوزنی. تاجوران تاجورش خوانده اند وآن دگران آن دگرش خوانده اند. نظامی. چون به وثوق از دگران گوی برد شاه خزینه به درونش سپرد. نظامی. گفت هنوز نگرانست که ملکش با دگرانست. (گلستان سعدی). پند گیراز مصائب دگران تا نگیرند دیگران ز تو پند. سعدی. هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد. سعدی. گوهر معرفت اندوز که باخود ببری که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم. حافظ. بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود. حافظ. روزگاریست که ما را نگران می داری مخلصان را نه به وضع دگران می داری. حافظ. ، اغیار. در مقابل خویشان. اشخاص غیر از خودی. بیگانگان: وگر ایدونکه بباشند ز پشت دگران از پس کشتن زنده نشوند، ای و ربی. منوچهری. خانه داران زجور خانه بران خانه خویش مانده بر دگران. نظامی
جَمعِ واژۀ دگر. دیگران. رجوع به دگر و دیگر شود، دیگران. اشخاص دیگر. کسان دیگر. افراد دیگر جز خود: از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوز وز شمار دگران چون در تیم دودر است. لبیبی. من در دگران زآن نگرم تا بحقیقت قدر توبدانم که ز خوبی به چه جایی. منوچهری. در طبع جهان اگر وفائی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران. خیام. بحق من چو سرابی و بحق دگران همچو دریای مغیره (؟) همه بی پایابی. سوزنی. تاجوران تاجورش خوانده اند وآن دگران آن دگرش خوانده اند. نظامی. چون به وثوق از دگران گوی برد شاه خزینه به درونش سپرد. نظامی. گفت هنوز نگرانست که ملکش با دگرانست. (گلستان سعدی). پند گیراز مصائب دگران تا نگیرند دیگران ز تو پند. سعدی. هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد. سعدی. گوهر معرفت اندوز که باخود ببری که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم. حافظ. بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود. حافظ. روزگاریست که ما را نگران می داری مخلصان را نه به وضع دگران می داری. حافظ. ، اغیار. در مقابل خویشان. اشخاص غیر از خودی. بیگانگان: وگر ایدونکه بباشند ز پشت دگران از پس کشتن زنده نشوند، ای وَ رَبی. منوچهری. خانه داران زجور خانه بران خانه خویش مانده بر دگران. نظامی
نعت مؤنث است از دقی. (از منتهی الارب). مؤنث دقوی، یعنی ماده شتربچه ای که از شیر زیاد خوردن، شیر ناگوارد شده باشد مر او را. (ناظم الاطباء). شتربچه ای که شیر بسیار خورده باشد در نتیجه شکم وی فاسد شده بکار افتاده باشد. (از اقرب الموارد). دقی. و رجوع به دقّی شود
نعت مؤنث است از دقی. (از منتهی الارب). مؤنث دقوی، یعنی ماده شتربچه ای که از شیر زیاد خوردن، شیر ناگوارد شده باشد مر او را. (ناظم الاطباء). شتربچه ای که شیر بسیار خورده باشد در نتیجه شکم وی فاسد شده بکار افتاده باشد. (از اقرب الموارد). دقی. و رجوع به دَقّی شود
معرب دیگدان. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آنچه دیگ را بر آن نصب کنند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). اجاغ و جائی که در آنجا دیگ بجوش می آورند، مجمر و محل آتش و جای آتش. (ناظم الاطباء)
معرب دیگدان. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آنچه دیگ را بر آن نصب کنند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). اجاغ و جائی که در آنجا دیگ بجوش می آورند، مجمر و محل آتش و جای آتش. (ناظم الاطباء)