جدول جو
جدول جو

معنی دفنوک - جستجوی لغت در جدول جو

دفنوک
روپوش زین اسب، غاشیه، یون، جناغ زین برای مثال از بزرگی که هستی ای خشنوک / چاکرت بر کتف نهد دفنوک (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
چماق
تصویری از دفنوک
تصویر دفنوک
فرهنگ فارسی عمید
دفنوک
(دَ / دَ فَ)
غاشیه و زین پوش. (برهان). غاشیه که هنگام سواری چاکران بر دوش افکنده پیشاپیش اسپ خواجۀ خود روند، و چون فرودآید آنرا بر روی زین کشند. (آنندراج) :
کون چو دفنوک پاره پاره شده
چاکرش بر کتف نهد دفنوک.
منجیک.
از بزرگی که هستی ای خشنوک
چاکرت بر کتف نهد دفنوک.
منجیک.
، چماق. (برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دفنوک
زین اسب، روپوش غاشیه زین پوش
تصویری از دفنوک
تصویر دفنوک
فرهنگ لغت هوشیار
دفنوک
((دَ))
غاشیه، زین پوش
تصویری از دفنوک
تصویر دفنوک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ)
نوعی از جامه یا فکندنی و یا پارچۀ گستردنی. (منتهی الارب). جامه و یا فرش که پرز داشته باشد و پشم شتر را بدان تشبیه کنند. (از اقرب الموارد). درنیک. گویند اصل آن عربی نیست، و از قدیم آنرا بکار برده اند. (از المعرب جوالیقی). ج، درانک، درانیک. (اقرب الموارد). و رجوع به درنیک شود، صاحب کتاب النخب از حجر و سنگی یاد می کند بنام ’درنوک’ و آنرا قرمزرنگ که زردیی در آنست توصیف می کند و می گوید سنگی است بسیار نفیس و گرانبها که نفاست آن چون ’اذرک’ است و هر دوی آنها از ساخته های اسکندرانی ها است. (از کتاب الجماهر ص 227)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
غاشیۀ پلنگ را گویند و آن پرده ای باشد که بر روی مسند اندازند. (برهان). ظاهراً مصحف دفتوک است
لغت نامه دهخدا
(ذَ رَ)
جای گرفتن و اقامت کردن در جایی. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب) ، مواظبت بر کاری. (از اقرب الموارد) ، همیشگی نمودن بر چیزی، دروغ بربافتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ستیهیدن. (منتهی الارب). لج کردن. (از اقرب الموارد) ، بی باک گردیدن جاریه، پیوسته خوردن طعام وبازنماندن و ننگ نداشتن، درآمدن در کار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فنک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فنوک
تصویر فنوک
جای گرفتن ماندگاری، ستیهیدن، بی باکی، دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار