جدول جو
جدول جو

معنی دفط - جستجوی لغت در جدول جو

دفط
(دَ)
برجستن طائر نر بر ماده، و گویا صواب آن ذفط به ذال معجمه است. (از منتهی الارب). و رجوع به ذفط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفن
تصویر دفن
چیزی را زیر خاک کردن و پنهان ساختن، پنهان کردن، به خاک سپردن مرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفط
تصویر نفط
نفت، مایعی غلیظ، تیره رنگ و قابل احتراق که به وسیلۀ چاه های عمیق از زیر زمین استخراج می شود و از آن اتر، بنزین، روغن های سبک، مازوت و چندین هزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفک
تصویر دفک
نشانۀ تیر، هدف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفه
تصویر دفه
دفته، آلت فلزی دسته دار شبیه شانه که بافندگان هنگام بافتن پارچه در دست می گیرند و پس از بافتن چند رشته پود با آن لای تارها را می کوبند تا آنچه بافته شده جا به جا و محکم شود، دفتین، بفتری، بف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفط
تصویر سفط
جامه دان که از برگ یا شاخۀ درخت بافته باشند، سبد، زنبیل، صندوقچه، جعبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفق
تصویر دفق
ریختن آب، ریختن آب به شدت، جستن آب، جهیدن آب از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفع
تصویر دفع
راندن از نزد خود، دور کردن، رد کردن، پس زدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ قُ)
ضایع کردن کسی مال خود را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفص
تصویر دفص
تابانی، نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفق
تصویر دفق
ریختن ریزانیدن ریختن ریزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفه
تصویر دفه
دفته دفتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفر
تصویر دفر
گندیدگی، بد بویی، سختی، پتیار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفط
تصویر ضفط
بستن، سوار شدن، نگذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفل
تصویر دفل
خر زهره از گیاهان کتران سفت (کتران قطران)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نفتا نفت این واژه از زبان های باستانی ایرانی به یونانی رفته و از یونانی به لاتینی نفت: هر کجا نفط و آب جمع شوند نفط بالا و آب زیرتر است. (خاقانی. سج. 838)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفغ
تصویر دفغ
کاه ارزن کاه با گندم (ذرت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفض
تصویر دفض
پاره کردن، بشکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفط
تصویر سفط
پارسی تازی گشته سبد، پوست ماهی، جامه دان سبد زنبیل، جمع اسفاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفا
تصویر دفا
خمیدگی کوژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفع
تصویر دفع
راندن کسی را، تادیه کردن، دور نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفع
تصویر دفع
((دَ))
پس زدن، دور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفط
تصویر سفط
((سَ فَ))
سبد، زنبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفق
تصویر دفق
((دَ))
ریختن، ریزانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفن
تصویر دفن
((دَ))
به خاک سپردن مرده، پنهان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفن
تصویر دفن
خاکسپاری، گوراندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفع
تصویر دفع
رانش، راندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفن
تصویر دفن
Interment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دفع
تصویر دفع
Excretion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دفن
تصویر دفن
погребение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دفع
تصویر دفع
экскреция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دفن
تصویر دفن
Beisetzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دفع
تصویر دفع
Exkretion
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دفن
تصویر دفن
поховання
دیکشنری فارسی به اوکراینی