جدول جو
جدول جو

معنی دفتریار - جستجوی لغت در جدول جو

دفتریار
کارمند ارشد در دفتر اسناد رسمی، معاون سردفتر
تصویری از دفتریار
تصویر دفتریار
فرهنگ فارسی عمید
دفتریار(دَ تَرْ)
کسی است که سمت معاونت ’دفترخانه’ را داراست و برحسب پیشنهاد ’سردفتر’ و تصویب وزارت عدلیه انتخاب میشود. (فرهنگ حقوقی). و رجوع به دفترخانه در ردیف خود و دفتر اسناد رسمی و سردفتر ذیل دفتر شود
لغت نامه دهخدا
دفتریار
یکی از کارمندان دفتر، خانه (دفتر اسناد رسمی) که سمت معاونت دفترخانه را دارد
تصویری از دفتریار
تصویر دفتریار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستیار
تصویر دستیار
یاری دهنده، مددکار، کمک کننده، همدست، معاون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفتردار
تصویر دفتردار
کسی که کارش نوشتن حساب ها یا ثبت نامه ها در دفتر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفترداری
تصویر دفترداری
عمل و شغل دفتردار، عمل نگاه داشتن و نوشتن دفترهای حساب مطابق قواعد حسابداری
فرهنگ فارسی عمید
(دُ تَ)
سهم دختری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ تَ / تِ)
دارندۀ دفتر. صاحب دفتر. دفتردارنده، حافظ و نگهبان دفتر، آنکه شغلش ثبت نامه ها در دفتر است. (فرهنگ فارسی معین) ، خزانه دار. (ناظم الاطباء) : توأمان او را دفتردار و کمربند کمترین. (ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 31) ، مواظب مالیات، محاسب. (ناظم الاطباء). حسابدار، کسی که دفترهای حساب را به دستور حسابداری می نویسد. (لغات فرهنگستان). نویسندۀ دفاتر حساب و نگهدارندۀ آنها. در عهد صفویه وظیفۀ اساسی و اصلی دفتردار عبارت بود از بایگانی کردن یا ضبط پرونده های دفتر خانه همایون اعلی، اما علی الرسم این صاحب منصب مسؤول توقیع و گذراندن بعض اسناد متعلق به دائره و دستگاه ایشیک آقاسی باشی و غیره نیز بود، و از رسومی که از امراء و دیگران وصول میشد وی سهمی بطور مستمر داشت. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 142) : دفتردار مبلغ نه تومان مواجب... رسوم داشته. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 62). فصل پانزدهم، در بیان تفصیل شغل دفتردار دفتر خانه همایون اعلی. (تذکره الملوک ص 43) ، رئیس ادارۀ دفتر، صاحب دفترخانه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دفترخانه در ردیف خود و دفتر اسناد رسمی ذیل دفتر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
جمع واژۀ مفتری ̍. فرابافته ها. سخنان بربافته. کلمات بهم بربافته: أم یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون اﷲ اًن کنتم صادقین. (قرآن 13/11). پس آن وزیر گفت این حکایات برامکه موضوعات و مفتریات باشد. (تاریخ بیهق ص 17). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(دِ مِ)
یکی از شهرهای قدیم یونان در سرزمین تسالیا بوده است. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دو کولانژ)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ دَ / دِ)
دفترنگارنده. نگارندۀ دفتر. محرر و نویسندۀ دفتر. (آنندراج) :
متاعی ز هر جنس بیش از شمار
که در دفتر آورد دفترنگار.
میرخسرو (از آنندراج).
دفتری. و رجوع به دفتری شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
عمل و شغل دفتردار. (فرهنگ فارسی معین) ، عمل نگاه داشتن و نوشتن دفترهای حساب بموجب دستورهای حسابداری. (لغات فرهنگستان). فن و حرفۀ ثبت مرتب و منظم معاملات پولی بطوری که در دورۀ معینی نوع معاملات و تاریخ وقوع و مبالغ آنها را و نیز موارد سود و زیان را نشان دهد. بعلاوه دفترداری صحیح باید وضع مالی یعنی مبالغ دارائی و بدهی و ارزش ویژۀ یک سازمان تجارتی را در پایان دوره نشان دهد. ثبت در ستونهای معینی برای تاریخ و مبلغ و توضیح معامله انجام می گیرد. معمولاً برای ثبت مبلغ معاملات دو دسته ستون بکار میرود، یکی ستون بدهکار، که مختص ثبت دارائیها و هزینه ها و مطالبات است، ودیگری ستون بستانکار، برای وارد کردن دین و بدهی و درآمدها. ثبت هر معامله ای در دفاتر مستلزم ثبت مبلغ آن معامله در ستون بدهکار یک حساب و ستون بستانکار یک حساب دیگر می باشد. این طریقه را دفترداری مضاعف یامترادف یا دوبل می خوانند. در دفترداری ساده مطالبات و بدهیها در یک دسته از ستونها ضبط میشوند، و الزامی به پیروی از روش ثبت هرمعامله در ستون بدهکار یک حساب و ستون بستانکار حساب دیگر نیست. دفترداری مضاعف یا ’دوطرفه’ در قرون 14و 15 میلادی در ایتالیای شمالی پیدایش یافت و بهمین جهت آنرا دفترداری ایتالیائی نیز می خوانند. دفترداری ساده بعدها در کار آمد. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ)
دهی است از بخش چهاردانگه شهرستان ساری که 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران، ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افترار
تصویر افترار
نرم خندیدن، درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
یاری ده، مدد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفتر دار
تصویر دفتر دار
دارنده دفتر، حافظ و نگهبان دفتر، خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از کارمندان دفترخانه (دفتر اسناد رسمی) که سمت معاونت دفترخانه را دارد و او با پیشنهاد سر دفتر و موافقت وزارت دادگستری بدین شغل منصوب میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختریار
تصویر اختریار
خوشبخت سعادتمند نیک بخت بختیار نیک طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفتردار
تصویر دفتردار
کسی که مسئول نوشتن و تنظیم و نگه داری دفترهای یک مؤسسه است، مدیر یا صاحب دفترخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
معاون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
معاون، آسیستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
Assistant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
assistant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
asistente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
asisten
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
ผู้ช่วย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
assistent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
помічник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
assistente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
assistente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
助手
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
asystent
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
Assistent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
помощник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دستیار
تصویر دستیار
सहायक
دیکشنری فارسی به هندی