معنی دستیار
دستیار
یاری دهنده، مددکار، کمک کننده، همدست، معاون
تصویر دستیار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با دستیار
دستیار
دستیار
معاون، آسیستان
فرهنگ واژه فارسی سره
دستیار
دستیار
یاری ده، مدد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
دستیار
دستیار
معاون
فرهنگ فارسی معین
دستیار
دستیار
Assistant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دستیار
دستیار
помощник
دیکشنری فارسی به روسی
دستیار
دستیار
Assistent
دیکشنری فارسی به آلمانی
دستیار
دستیار
помічник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دستیار
دستیار
asystent
دیکشنری فارسی به لهستانی
دستیار
دستیار
助手
دیکشنری فارسی به چینی