جدول جو
جدول جو

معنی دفترلی - جستجوی لغت در جدول جو

دفترلی
غاری واقع در نزدیکی روستای نشل بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفترچه
تصویر دفترچه
دفتر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسترسی
تصویر دسترسی
قدرت، توانایی، قدرت دست یافتن به چیزی، توانگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیفتری
تصویر دیفتری
بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، خناق، بادزهره، زهرباد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ)
لقب عثمان بن علی بن عمر، مکنی به ابوالنور و مشهور به عصام الدین، شاعر و مورخ قرن دوازدهم هجری. رجوع به عثمان (ابن علی...) شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
منسوب به دفتر. کارهای دفتری از قبیل ثبت و ضبطو ربط، چنانکه در مؤسسات و وزارتخانه ها متداول است. و از همین قبیل است امور مربوط به دفاتر دخل و خرج مملکت: همچنین نسخجات دیوانی و اسناد خرج دفتری و مفاصای صاحب جمعان و... بدانچه مقرر میدارد معمول می دارند. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 7). کیفیات دفتری که به مهر مشارالیه (مستوفی الممالک) رسیده باشد، داد و ستد و تنخواه داده میشود. (تذکره الملوک ص 17). مستوفی اصفهان هر ساله نسخه بر جمع و خرج وجوهات و محصولات محال ضبطی وزیر اصفهان... نوشته... بسرکار خاصه رسانیده اگر سخن حسابی و دقت دفتری داشته باشد مستوفی خاصه بعمل آورد. (تذکره الملوک ص 51).
- کاغذ دفتری، کاغذ ردی و فرومایه و کم بها. (آنندراج) :
نبیند که پیشش همی نظم و نثرم
چو دیبا کند کاغذ دفتری را.
ناصرخسرو.
و رجوع به کاغذ شود، اداره دار. اهل دفتر. (ناظم الاطباء)، منسوب به دفتر. که در دفتر کار کند، از قبیل محاسب و جزءجمعنویس. رجوع به ترکیب ذیل شود.
- دفتریان، جمع واژۀ دفتری. اشخاص منسوب به دفتر: اسنادرا ضبط، و ارقام و پروانجات را قلمی و در ثبتها خط می گذارند، که سند دفتریان گردد. (تذکره الملوک ص 44)، محرر و نویسنده. (از آنندراج). دفترنگار:
جای مداد آب طلا ریزد از قلم
بنویسد ار ز بخشش او حرف دفتری.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج).
، اصطلاحی در عهد صفویه به این شرح: مجلس نویس موظف بود که فرامین سلطان را بصورت مقتضی و صحیح و مناسب درآورد. چون سلطان در اغلب موارد فرمانها را شفاهاً (بالمشافهه) صادر می کرد، ناچار باید با تعلیقۀ وزیر اعظم یا توسط رسالۀ یکی ازامراء و با نوشتن عبارت ’حسب الامر الاعلی’ تأیید گردد. در هر یک از این دو حال فرمان به واقعه نویس ارائه میشد تا در دستگاه اداری وی بصورت رقم صحیح درآید.در ’ص عکسی 42 ب - ص 26 چ تهران’ ارقامی را که به واقعه نویس تسلیم می کردند بیاضی و دفتری خوانده شده است. از روی آنها طغرائی با مرکب سیاه می نوشت و تنظیم می کرد، در اصطلاح دورۀ صفویه، اسناد پیش نویس که در دفتر تنظیم میگردد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دفتر: کارهای دفتری، اسناد پیش نویس که در دفتر تنظیم میگردد (صفویه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخترگی
تصویر دخترگی
دوشیزگی، بکارت
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری مسری ناشی از زهر باسیلی موسوم به باسیل لوفلر، از علائم آن تولید غشا کاذب در حلق و حنجره و قصبه الریه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفترچه
تصویر دفترچه
دفتر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسترسی
تصویر دسترسی
قدرت و توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیفتری
تصویر دیفتری
((تِ))
بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناق، خناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفترچه
تصویر دفترچه
((~. چِ))
دفتر کوچک
دفترچه پس انداز: دفترچه ای که بانک یا مؤسسه مالی به هر دارنده حساب پس انداز می دهد و در آن مبلغ موجودی و دریافتی یا پرداختی را ثبت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
مكتبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
Clerkly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
de manière cléricale
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
事務的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
clericalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
канцелярски
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
bürokratisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
канцелярськи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
biurowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
文书地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
clericalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
clericalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
administratief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
בצורה משרדית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
secara administratif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
शासकीय रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
دفتری طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
দফতরি ভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
อย่างธุรการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
kwa ofisini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
bürokratik olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
사무적으로
دیکشنری فارسی به کره ای