حیله باز و مکار ودغاباز. (ناظم الاطباء). مقابل راست باز: زآنکه این مشتی سیه کار دغلباز دنی همچو بید پوده می ریزند در تحت التراب. عطار. هو نقی الظرف یعنی امین راست باز است نه خائن دغل باز. (منتهی الارب)
حیله باز و مکار ودغاباز. (ناظم الاطباء). مقابل راست باز: زآنکه این مشتی سیه کار دغلباز دنی همچو بید پوده می ریزند در تحت التراب. عطار. هو نقی الظرف یعنی امین راست باز است نه خائن دغل باز. (منتهی الارب)
دل بازی. حالت و چگونگی دل باخته. (یادداشت مرحوم دهخدا). دل باختگی: نخست با تو به دلبازی اندرآمده ام چو دل نماند تن دردهم به جانبازی. سوزنی. رجوع به دلباز و دل باختگی شود، تهور و گستاخی. (ناظم الاطباء)
دل بازی. حالت و چگونگی دل باخته. (یادداشت مرحوم دهخدا). دل باختگی: نخست با تو به دلبازی اندرآمده ام چو دل نماند تن دردهم به جانبازی. سوزنی. رجوع به دلباز و دل باختگی شود، تهور و گستاخی. (ناظم الاطباء)
قسمی بازی است خطوطی و آن چنان است که مربعهای متداخل با خطوطی که زوایا را بهم متصل کند به طرز معین بر آجر یا بر زمین و جز آن کشند و بر تقاطع خطوط هریک از دو حریف مهره یا سنگریزه و یا لوبیا و جز آن نهند و به نوبت ببازند، (از یادداشت مؤلف)
قسمی بازی است خطوطی و آن چنان است که مربعهای متداخل با خطوطی که زوایا را بهم متصل کند به طرز معین بر آجر یا بر زمین و جز آن کشند و بر تقاطع خطوط هریک از دو حریف مهره یا سنگریزه و یا لوبیا و جز آن نهند و به نوبت ببازند، (از یادداشت مؤلف)
پیل بازی، (فرهنگ فارسی معین)، بازی کردن با فیل، یا فیل را به بازی گرفتن، به کار بردن مهرۀ پیل در بازی شطرنج، دلیری نمودن و سخت نبرد کردن: یکی فیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی، فردوسی
پیل بازی، (فرهنگ فارسی معین)، بازی کردن با فیل، یا فیل را به بازی گرفتن، به کار بردن مهرۀ پیل در بازی شطرنج، دلیری نمودن و سخت نبرد کردن: یکی فیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی، فردوسی
عمل پیلباز، بازی کردن با فیل، باختن فیل، بازی فیل، بازی و لعب کردن چون فیل، با فیل به جنگ پرداختن و چپ و راست به حرکت درآوردن فیل برابر خصم: هم این زابلی نامبردار مرد زپیلی فزون نیست اندر نبرد یکی پیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی، فردوسی
عمل پیلباز، بازی کردن با فیل، باختن فیل، بازی فیل، بازی و لعب کردن چون فیل، با فیل به جنگ پرداختن و چپ و راست به حرکت درآوردن فیل برابر خصم: هم این زابلی نامبردار مرد زپیلی فزون نیست اندر نبرد یکی پیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی، فردوسی
علم پیلباز. بازی کردن با فیل، (شطرنج) باختن فیل، بازی مانند لعب فیل: هم این زابلی نامبردار مرد ز پیلی فزون نیست اندر نبرد. یکی پیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی. (شا. لغ)
علم پیلباز. بازی کردن با فیل، (شطرنج) باختن فیل، بازی مانند لعب فیل: هم این زابلی نامبردار مرد ز پیلی فزون نیست اندر نبرد. یکی پیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی. (شا. لغ)