جدول جو
جدول جو

معنی دغدغک - جستجوی لغت در جدول جو

دغدغک
درختچه ای به بلندی یک متر، دارای برگ های مرکب، گل های زرد رنگ و دانه های قهوه ای رنگ شفاف و روغن دار که برگ هایش مسهل است و گاه مانند برگ سنا به کار می رود، درگنده
تصویری از دغدغک
تصویر دغدغک
فرهنگ فارسی عمید
دغدغک
(دَ دَ غَ)
دغدغه. (ناظم الاطباء). رجوع به دغدغه شود
لغت نامه دهخدا
دغدغک
(دَ دَ غَ)
سنای کاذب که درختچه ای است، و این نام را در اطراف کرج به این درختچه دهند. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به سنا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دغدغه
تصویر دغدغه
بیم، نگرانی، تشویش خاطر، با سر انگشت به جایی از بدن کسی زدن که به خنده آید، غلغلک دادن، سستی کلام، طعن کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ دِ غَ)
جنبانیدن انگشتان دست در زیر بغل و پهلوی کسی تا بخنده افتد. (برهان). جنبانیدن انگشتان در زیر بغل کسی برای خندانیدن او. (آنندراج). خارش و حرکت پی هم و جنبانیدن انگشتان زیر بغل و پهلوی کسی تا به خنده افتد. (غیاث). چقون. چقونک که چقچقه مخفف آن است و آن چسبانیدن انگشتان است در زیر بغل یا پهلوی کسی تا بخنده افتد. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). آن باشد که کسی دست زیر بغل دیگری برد تا خنده بر او افتد. (صحاح الفرس). خارخار. غغلک. غلغلی. غغلیج. غلغلیچ. غلغلیچه. غلمج. غلملج. غلملیج. کلغوجه، کف پا خاریدن. (برهان). خاراندن کف پا. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ غَ / غِ)
ترس و بیم و تشویش خاطر. (برهان) (از غیاث). وسوسه و واهمه و تشویش در خاطر، و با لفظ بردن مستعمل است. (از آنندراج). اضطراب خاطر، و بدین معنی ظاهراً فارسی است. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
شکر قدح تلخ مکافات چه گویم
کز خاطر من دغدغۀ روز جزا برد.
صائب (از آنندراج).
- بی دغدغه، بی پریشانی. بدون ترس و بیم.
- دغدغۀ خاطر، تشویش خاطر. پریشانی خاطر. آشفتگی خاطر.
- دغدغه مند، مشوش خاطر. پریشان حواس.
، میل نمودن به چیزی. (برهان) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ غَ)
خارش درون گلو و بغل و در شرم زن و نره وقت انزال و در جای باریک از کف پا، و ممکن است برای قسمتی از اندام انسان هم نباشد. (از منتهی الارب). غلغلیج کردن. (دهار). نوعی نیشگون گرفتن و ملاعبت است در زیر بغل و بن ران و یا درون کف پای که بر اثر آن حالتی به انسان دست میدهد که ناچار از خندیدن باشد، و عامه آنرا زکزکه گویند. (از اقرب الموارد). غلغلک. و رجوع به دغدغه شود
لغت نامه دهخدا
(تَغْ)
طعن کردن بر کسی بوسیلۀ سخنی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سستی کلام. (منتهی الارب). ضعیف و سست گفتن سخن را و خالص نکردن معنی آن. (ازاقرب الموارد). زغزغه، پنهان کردن چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زغزغه، جستن بند سر مشک را جهت گشادن. (منتهی الارب). قصد کردن گشودن سر مشک را. (از اقرب الموارد). زغزغه، فسوس. (منتهی الارب). استهزاء کردن کسی را. (از اقرب الموارد). زغزغه. و رجوع به زغزغه شود، نرم مالیدن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغدغه
تصویر دغدغه
ترس و بیم و تشویش خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغدغه
تصویر دغدغه
((دَ غْ دَ غِ))
نگرانی، بیم، تشویش
فرهنگ فارسی معین
اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، تشویش، دل واپسی، دلهره، قلق
متضاد: آرامش
فرهنگ واژه مترادف متضاد