نوعی از بازی است مر مجوس را و به فارسی آن را دست بند گویند، و آن چنان باشد که با هم دست گرفته رقص کنند. (منتهی الارب). بازیی است مجوسیان را. (از اقرب الموارد). مرحوم دهخدا در یادداشتی حدس زده اند که شاید از فارسی ده کسه باشد، چنانکه فنجه از پنجه یا پنج
نوعی از بازی است مر مجوس را و به فارسی آن را دست بند گویند، و آن چنان باشد که با هم دست گرفته رقص کنند. (منتهی الارب). بازیی است مجوسیان را. (از اقرب الموارد). مرحوم دهخدا در یادداشتی حدس زده اند که شاید از فارسی دَه ْکَسه باشد، چنانکه فنجه از پنجه یا پنج
گروه شتران. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، باران که به یک بار آید. (منتهی الارب). یک بار باران آمدن. (از اقرب الموارد). دعقه. و رجوع به دعقه شود، جانب و راه. (منتهی الارب). جانب و جهت راه. (از اقرب الموارد)
گروه شتران. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، باران که به یک بار آید. (منتهی الارب). یک بار باران آمدن. (از اقرب الموارد). دعقه. و رجوع به دعقه شود، جانب و راه. (منتهی الارب). جانب و جهت راه. (از اقرب الموارد)
لغتی است که آن را در اندلس سورنجان و در عراق لعبت بربری خوانند. (برهان) (آنندراج). سورنجان. (الفاظ الادویه). لعبۀ بربریه و آن سورنجان است. (از اختیارات بدیعی). لعبت بربریه، سورنجان، و قسمی از آن سورنجان دقیق است و آن سم قاتل است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغتی است که آن را در اندلس سورنجان و در عراق لعبت بربری خوانند. (برهان) (آنندراج). سورنجان. (الفاظ الادویه). لعبۀ بربریه و آن سورنجان است. (از اختیارات بدیعی). لعبت بربریه، سورنجان، و قسمی از آن سورنجان دقیق است و آن سم قاتل است. (یادداشت مرحوم دهخدا)