جدول جو
جدول جو

معنی دعود - جستجوی لغت در جدول جو

دعود
(دُ)
جمع واژۀ دعد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داود
تصویر داود
(پسرانه)
داوود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معود
تصویر معود
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، نشستن شخص ایستاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعوت
تصویر دعوت
فرا خواندن کسی به مهمانی یا برای کاری، دعا، خواهش و طلب
دعوت کردن: کسی را به مهمانی خواندن، کسی را به جایی فراخواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعود
تصویر تعود
به چیزی عادت کردن، خو کردن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعود
تصویر سعود
مبارک شدن، خجسته شدن، نیک بخت شدن، جمع سعد، سعد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درود
تصویر درود
سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت
درو کردن، درودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعوی
تصویر دعوی
ادعای علمی یا هنری، ادعا کردن، ادعا، خواستن، در فقه و حقوق دادخواهی، نزاع، جمع دعاوی، خواهانی، کسی را خواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعود
تصویر صعود
بالا رفتن از جایی، کنایه از ترقی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تخته، چوب بمعنی صلوات که از خدای تعالی رحمت و از ملائکه استغفار و از انسان ستایش و از حیوانات دیگر تسبیح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعود
تصویر تعود
خو کردن، عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعود
تصویر سعود
جمع سعد، همایونان، ناهید، زاوش، تیز، دبیرسپهر، تیر ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعود
تصویر صعود
بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیود
تصویر دیود
فرانسوی دوراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعوا
تصویر دعوا
در زبان عامه فارسی پرخاش، سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعوت
تصویر دعوت
خواهش و طلب، خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعوه
تصویر دعوه
در فارسی: نیود فراخوانی، راهنمایی، راهبری، نیایش، سوگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعوی
تصویر دعوی
ادعا، نزاع، دادخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعود
تصویر اعود
سودمندتر، بازگردنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، مقابل قیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معود
تصویر معود
عادت کرده بچیزی، معتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درود
تصویر درود
چوب، تخته، درخت بریده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعوت
تصویر دعوت
((دَ وَ))
خواندن، خواندن کسی به مهمانی یا جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعوی
تصویر دعوی
((دَ))
ادعا کردن، خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیود
تصویر دیود
((یُ))
وسیله ای الکترونیکی برای یک طرفه کردن جریان الکتریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعود
تصویر قعود
((قُ))
نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درود
تصویر درود
((دُ))
دعا، ستایش، سلام، رحمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعود
تصویر تعود
((تَ عَ وُّ))
خو گرفتن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعود
تصویر سعود
((سُ))
خوشبخت شدن، مبارک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعود
تصویر صعود
((صُ))
بالا رفتن، بالاروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعوا
تصویر دعوا
((دَ))
پرخاش، دشمنی، زد و خورد
دعوا حیدر و نعمتی: مشاجره خونین و طولانی و معمولاً بی هدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعود
تصویر صعود
اوجگیری، بالا رفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دعوت
تصویر دعوت
فراخوانی، فراخونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درود
تصویر درود
سلام
فرهنگ واژه فارسی سره