سخت سپردن و کوفته کردن راه را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پراکنده کردن ناف مشک را. (از منتهی الارب). پراکنده کردن ’غاره’ را. (از اقرب الموارد) ، پاشنه زدن اسب را تا شتاب رود. (از منتهی الارب). دواندن و به هیجان آوردن و رماندن اسب را. (از اقرب الموارد) ، برانگیختن، رمانیدن. (از منتهی الارب) ، پامال کردن شتران حوض را تا شکسته گردد کناره های آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کوفته و پاسپرده کردن. (از منتهی الارب) ، کاملاً بقتل رسانیدن کسی را، گشادن راهی برای آب و بجریان انداختن آن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، دق و کوبیدن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) بسیار گردیدن پا سپردن و گام نهادن بر راه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
سخت سپردن و کوفته کردن راه را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پراکنده کردن ناف مشک را. (از منتهی الارب). پراکنده کردن ’غاره’ را. (از اقرب الموارد) ، پاشنه زدن اسب را تا شتاب رود. (از منتهی الارب). دواندن و به هیجان آوردن و رماندن اسب را. (از اقرب الموارد) ، برانگیختن، رمانیدن. (از منتهی الارب) ، پامال کردن شتران حوض را تا شکسته گردد کناره های آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کوفته و پاسپرده کردن. (از منتهی الارب) ، کاملاً بقتل رسانیدن کسی را، گشادن راهی برای آب و بجریان انداختن آن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، دق و کوبیدن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) بسیار گردیدن پا سپردن و گام نهادن بر راه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، مویزک عسلی، سنگ پستان، مویزج عسلی، سگ پستان، دارواش، شیرینک، مویزه، داروش
سِپِستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، مَویزَک عَسَلی، سَنگ پِستان، مَویزَج عَسَلی، سَگ پِستان، دارواش، شیرینَک، مَویزِه، داروَش
درخواست نیایش، درخواست از خداوند، کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند دعا کردن: درخواست حاجت کردن از خداوند، نیایش کردن، ثنا گفتن دعا کردن کسی را: دربارۀ او دعای خیر کردن
درخواست نیایش، درخواست از خداوند، کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند دعا کردن: درخواست حاجت کردن از خداوند، نیایش کردن، ثنا گفتن دعا کردن کسی را: دربارۀ او دعای خیر کردن
گروه شتران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، باران که یک بار آید. (منتهی الارب). یک بار باران آمدن. (ازاقرب الموارد). دعکه. و رجوع به دعکه شود، حمله و فریاد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
گروه شتران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، باران که یک بار آید. (منتهی الارب). یک بار باران آمدن. (ازاقرب الموارد). دعکه. و رجوع به دعکه شود، حمله و فریاد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
تازی از پارسی از بای آفرین ذوا ظزبا، خواندن جمله های ماثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن، حاجات، نیایش کردن، در خواست حاجت از خدا، نیایش، مدح ثنا، تحیت درود سلام، تضرع، نفرین) زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود (گلستان)، جمع ادعیه. یا دعای خیر خیر کسی را در دعا خواستن، تحیت درود، برکت. یا صیغه دعا فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع که -) د (آخر باشد و حرف قبل از آن الفی (آ) در آورند. در مور د نفی میمی (م) برآن افزایند: باد و مباد (در اصل بواد و مبواد) کناد و مکناد و مبیناد گاه باء تاکید بر سر فعل دعا در آید: در بعضی فعلها صیغه دعا در اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است، حاجت خواستن
تازی از پارسی از بای آفرین ذوا ظزبا، خواندن جمله های ماثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن، حاجات، نیایش کردن، در خواست حاجت از خدا، نیایش، مدح ثنا، تحیت درود سلام، تضرع، نفرین) زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود (گلستان)، جمع ادعیه. یا دعای خیر خیر کسی را در دعا خواستن، تحیت درود، برکت. یا صیغه دعا فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع که -) د (آخر باشد و حرف قبل از آن الفی (آ) در آورند. در مور د نفی میمی (م) برآن افزایند: باد و مباد (در اصل بواد و مبواد) کناد و مکناد و مبیناد گاه باء تاکید بر سر فعل دعا در آید: در بعضی فعلها صیغه دعا در اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است، حاجت خواستن
سریشم، دانه سبزرنگ سیاهی که بر تنه درختانی مانند امرود جا می گیرد. این دانه پس از خشک شدن، پوستش درهم کشیده و تیره رنگ می شود که در میان آن ماده لزجی وجود دارد. در فارسی، مویزه و مویزک عسلی گویند
سریشم، دانه سبزرنگ سیاهی که بر تنه درختانی مانند امرود جا می گیرد. این دانه پس از خشک شدن، پوستش درهم کشیده و تیره رنگ می شود که در میان آن ماده لزجی وجود دارد. در فارسی، مویزه و مَویزک عسلی گویند