جدول جو
جدول جو

معنی دعبوس - جستجوی لغت در جدول جو

دعبوس
(دُ)
گول. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دعبوس
گول
تصویری از دعبوس
تصویر دعبوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبوس
تصویر عبوس
اخم کردن، رو ترش کردن، چین به پیشانی انداختن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، سخت رویی، تندرویی، ترش رویی، تجهّم، عبس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دبوس
تصویر دبوس
گرزی آهنین که در جنگ ها به کار می رفته، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعهبرای مثال ز باد دبوس تو کوه بلند / شود خاک نعل سرافشان سمند (فردوسی - ۱/۲۳۱)، چوب دستی ستبری که سر آن کلفت و گره دار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گره پیشانی، تندرو، ترش روی، دژبرو، بداغر، روترش، بداخم، تیموک، عابس، زوش، ترش رو، عبّاس، متربّد، اخم رو، سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
مأبون که صاحب علت پشت باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
راه واضح و کوفته، مرد ضعیف مسخره، کوتاه بالای زشت هیئت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شادمان. (منتهی الارب). نشیط. (اقرب الموارد) ، مخنث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد) ، اسپ درازهیکل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شب تاریک. (منتهی الارب). شب سخت و بد و یا شب تاریک سیاه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، مورچه ای است سیاه، دانه ای است سیاه که خورده میشود و گویند آن بیخ تره ای است که مقشر کرده میخورند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دعبوب
تصویر دعبوب
کوشا، گول، شوخ، راه روشن، زن به مزد، مور بالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبوس
تصویر دبوس
عمود، لخت، گرز آهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
روی ترش کردن، ترشروی، اخم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
((عُ))
روی ترش کردن، ترشرویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
((عَ))
بسیار ترشروی، اخمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبوس
تصویر دبوس
((دَ))
گرز آهنی، در عربی با تشدید «ب» خوانده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
ترشرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
Crabby, Grimacing, Sullen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
grincheux, grimace, maussade
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
성질이 나쁜 , 찡그린 , 시무룩한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
খিটখিটে , কুঁচকানো , বিষণ্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
ขี้บ่น , บิดเบือนใบหน้า , บึ้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
mkasirishaji, sura ya uchungu, huzuni
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
huysuz, surat asan, suratsız
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
不機嫌な , 顔をしかめる , ふさぎ込んだ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
脾气坏的 , 做鬼脸的 , 忧郁的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
חמום מוח , מְיוֹעֵץ , עצוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
буркотливий , кривитися , похмурий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
pemarah, cemberut, murung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
चिड़चिड़ा , मुंह चिढ़ाना , गुस्सैल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
chagrijnig, grimas, somber
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
gruñón, mueca, sombrío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
scontroso, smorfia, cupo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
rabugento, careta, sombrio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
zrzędliwy, grymaszący, ponury
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
grimmig, grimassierend, mürrisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
сварливый , кривящийся , угрюмый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
غصہ کرنے والا , عبوس , اداس
دیکشنری فارسی به اردو