- دعب
- راندن، گادن، شوخی کردن لاغیدن شوخ لاغگوی شوخ لاغگوی
معنی دعب - جستجوی لغت در جدول جو
- دعب ((دَ))
- شوخی، مزاح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتر بلند، ناقه توانا
گول و نادان کانا
ناز کردن بر کسی
تند باد
کوشا، گول، شوخ، راه روشن، زن به مزد، مور بالدار
در بزرگ، دروازه دروازه ها دروازه ها
پارسی تازی گشته دلب چنار از گیاهان
پسر خوانده، فرزند خوانده
دروازه، بازار، بازار سرد، پستو شغاهخانه سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
ستیزه جو سرگین گردان از جانوران، سست ناتوان
سیاه چشم و گشاده چشم گردیدن، سیاه چشمی
کینه دشمنی، مانده آب ، خواست، آغاز بیماری
تن آسایی، رامش، خویشتنداری سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
مزاح کننده، شوخی کنند
تازی از پارسی از بای آفرین ذوا ظزبا، خواندن جمله های ماثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن، حاجات، نیایش کردن، در خواست حاجت از خدا، نیایش، مدح ثنا، تحیت درود سلام، تضرع، نفرین) زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود (گلستان)، جمع ادعیه. یا دعای خیر خیر کسی را در دعا خواستن، تحیت درود، برکت. یا صیغه دعا فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع که -) د (آخر باشد و حرف قبل از آن الفی (آ) در آورند. در مور د نفی میمی (م) برآن افزایند: باد و مباد (در اصل بواد و مبواد) کناد و مکناد و مبیناد گاه باء تاکید بر سر فعل دعا در آید: در بعضی فعلها صیغه دعا در اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است، حاجت خواستن
نیایش
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
ترکی بیخ بن
کوشش، رنجبری
ترس و بیم، فزع
کیپوت سازی، واژگون کردن
تنگدست، درشت بینی
آب جهنده، مرد شوخ
خو، عادت، رسم، شان خزنده، دیوار خز از پرندگان، سه انگشتی گونه ای کپی خوی، کار، شیوه عادت خوی شان
زحمت و رنج و سختی و ماندگی
رشته گلیز
جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
دشوار، تند، ناهموار، ناخوار
پسرخوانده، حرام زاده
چنار، درختی با ساقۀ قطور، برگ های پهن و چوب محکم که در صنعت به کار می رود
رنج، سختی، ماندگی، خستگی