جدول جو
جدول جو

معنی دعا - جستجوی لغت در جدول جو

دعا
تازی از پارسی از بای آفرین ذوا ظزبا، خواندن جمله های ماثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن، حاجات، نیایش کردن، در خواست حاجت از خدا، نیایش، مدح ثنا، تحیت درود سلام، تضرع، نفرین) زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود (گلستان)، جمع ادعیه. یا دعای خیر خیر کسی را در دعا خواستن، تحیت درود، برکت. یا صیغه دعا فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع که -) د (آخر باشد و حرف قبل از آن الفی (آ) در آورند. در مور د نفی میمی (م) برآن افزایند: باد و مباد (در اصل بواد و مبواد) کناد و مکناد و مبیناد گاه باء تاکید بر سر فعل دعا در آید: در بعضی فعلها صیغه دعا در اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است، حاجت خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
دعا
نیایش
تصویری از دعا
تصویر دعا
فرهنگ واژه فارسی سره
دعا
درخواست
نیایش، درخواست از خداوند، کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند
دعا کردن: درخواست حاجت کردن از خداوند، نیایش کردن، ثنا گفتن
دعا کردن کسی را: دربارۀ او دعای خیر کردن
تصویری از دعا
تصویر دعا
فرهنگ فارسی عمید
دعا
((دُ))
نیایش، طلب حاجت از خدا، جمع ادعیه
تصویری از دعا
تصویر دعا
فرهنگ فارسی معین
دعا
Supplication
تصویری از دعا
تصویر دعا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دعا
мольба
دیکشنری فارسی به روسی
دعا
Flehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
دعا
благання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دعا
prośba
دیکشنری فارسی به لهستانی
دعا
恳求
دیکشنری فارسی به چینی
دعا
súplica
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دعا
supplica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دعا
súplica
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دعا
supplication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دعا
smeekbede
دیکشنری فارسی به هلندی
دعا
permohonan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دعا
دعاءٌ
دیکشنری فارسی به عربی
دعا
प्रार्थना
دیکشنری فارسی به هندی
دعا
תְּחִנָה
دیکشنری فارسی به عبری
دعا
嘆願
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دعا
간청
دیکشنری فارسی به کره ای
دعا
yakarış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دعا
maombi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دعا
การวิงวอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
دعا
প্রার্থনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
دعا
دعا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دعاه
تصویر دعاه
جمع داعی، فراخوانان نیوتاران
فرهنگ لغت هوشیار
ستون، شاه تیر، چفته مو ستون، پایه چوب داربست، بزرگ قوم جمع دعائم (دعایم)
فرهنگ لغت هوشیار
خواننده دعوت کننده، آنکه مردم را به دین خود دعوت کند، یکی از مراتب دعوت اسماعلیه و آن مرتبه ای است دون حجت و فوق ماذون، دعا کننده دعا گوی جمع دعاه توضیح: نویسنده از خود به داعی تعبیر کند، سبب داعیه، علت غایی که سبب شود شخص عمل قانونی انجام دهد، کسی که متحقق شده باشد بمعرفت علوم سیاست که او را اداره امور مردم مرئم ممکن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعاب
تصویر دعاب
مزاح کننده، شوخی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعات
تصویر دعات
داعی ها، دعا کننده ها، طلب کننده ها، خواهنده ها، کسانی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کنند، جمع واژۀ داعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعام
تصویر دعام
((دِ))
ستون، پایه چوب بست، بزرگ قوم، سروران، جمع دعائم (دعایم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعات
تصویر دعات
((دُ))
جمع داعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعاب
تصویر دعاب
شوخی کننده، لاغ گوی، شوخ
فرهنگ فارسی معین
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق
فرهنگ لغت هوشیار