جدول جو
جدول جو

معنی دشکنی - جستجوی لغت در جدول جو

دشکنی
شکست، شکسته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
عداوت، خصومت
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ)
شکستگی. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه شکستن (شکن) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی، بت شکنی، کارشکنی، حق شکنی و غیره. (از یادداشت مؤلف).
- حق شکنی، حق کسی را پایمال کردن. (یادداشت مؤلف).
- کارشکنی کردن کسی را، ایجاد اشکالات و موانع در سر راه کار و پیشرفت او.
، هزیمت. فرار. شکست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ کِ)
منسوب و متعلق به ولایت شکن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پهلوانان توران:
سپه دید (رستم) چندان که دریای روم
از ایشان نمودی چو یک مهره موم
کشانی و شکنی و دری سپاه
دگرگونه جوشن دگرگون کلاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
منسوب به دکن، که ولایتی است در هند. رجوع به دکن شود.
- حریر دکنی، حریر که از دکن آرند. (از آنندراج). و رجوع به دکن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نا)
شهری است به صعید مصر اعلی، و نسبت بدان دشناوی ّ شود. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
مقابل دوستی. بغض و عداوت. (آنندراج). عداوت و خصومت. کراهت و نفرت. (ناظم الاطباء). اوثر. بغض. بغضاء. تبل. تعادی. تنازع. حساکه. حسک. حسکه. حسیکه. دبار. دعث. ذحل. سبر. شحناء. شحنه. شناءه. شنف. طائله. عداوه. غلظه. غلیل. فرک. قلاء. قلی. کتیفه. کظاظ. کفاح. لزاز. محال. مدابره. مغالظه. مکافحه. ملازه. نمی. وشیمه. وغر. هوع: ایشان را با همه قومی که از گرداگرد ایشانست جنگ است و دشمنی است. (حدود العالم).
ز دشمن نیاید مگر دشمنی
به فرجام اگر چند نیکی کنی.
فردوسی.
از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی
مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.
لبیبی.
یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری.
منوچهری.
میان بوسهل و عبدوس دشمنی جانی بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 321).
دشمنی این شیر هرگز کی شودت از دل برون
تا همی تو خویشتن را امت این خر کنی.
ناصرخسرو.
گو به عم زاد از کجا برخاستت آخر بگو
هم چنین بی موجبی این دشمنیها با منت.
انوری.
خاقانی از تو چشم چه دارد به دشمنی
چون می کنی جفای دگرگون به دوستی.
خاقانی.
کسی قول دشمن نیارد به دوست
جز آن کس که در دشمنی یار اوست.
سعدی.
دشمن چون از هر حیلتی درماند سلسلۀ دوستی بجنباند تا به دوستی کارها کند که در دشمنی نتواند. (گلستان سعدی). کاشخ، دشمنی پنهان دارنده. مأر، دشمنی اندیشیدن بر کسی. مکاشفه، دشمنی پیدا کردن. (از منتهی الارب).
- امثال:
دشمنی آهسته بزن ندارد میرغضبی آهسته ببر، از دشمن توقع رفق ومدارا بیجاست. (فرهنگ عوام).
دشمنی دشمنی آرد، عداوت ایجاد عداوت می کند. (از امثال و حکم) (از فرهنگ عوام). با هر کس دشمنی کردید توقع دوستی داشتن بیجاست. (فرهنگ عوام).
- خویشتن دشمنی، دشمن خویش بودن. خصم خود بودن:
یکی نانشانده یکی برکنی
بود بی گمان خویشتن دشمنی.
؟ (از راحه الانسان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
بد نفس، بد دل، زشت، قبیح، بدخواه، مبغض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
عداوت، خصومت، کر اهت، نفرت
فرهنگ فارسی معین
خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره
متضاد: دوستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
عداوةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
Animosity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
animosité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تاج خروس وحشی سبزی و گیاه خودرو که در خورش و آش استفاده شوداز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
permusuhan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
animosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
враждебность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
Feindseligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
ворожнеча
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
wrogość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
敌意
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
animosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
animosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خصومت، دشمنی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
शत्रुता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
دشمنی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
শত্রুতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
ความเป็นศัตรู
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
uhasama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
düşmanlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
적대감
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
敵意
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
vijandigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دشمنی
تصویر دشمنی
איבה
دیکشنری فارسی به عبری