جدول جو
جدول جو

معنی دشمنگیر - جستجوی لغت در جدول جو

دشمنگیر
(دی دَ / دِ)
دشمن گیرنده. گیرندۀ دشمن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وشمگیر
تصویر وشمگیر
(پسرانه)
شکارچی بلدرچین، صیدکننده بلدرچین (نام دیلمی)، نام پسر زیار از امرای آل زیار
فرهنگ نامهای ایرانی
کسی یا چیزی که باعث گرفتاری و برجاماندگی یا توقف اضطراری در جایی بشود، آنچه شخص را مجبور به حمایت و مراقبت و نگهداری کسی یا چیزی بکند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ / دِ)
گیرندۀ دامان، گیرندۀ دامن، دامنگیر، ملتمس، متقاضی، دامنگیر، گیرندۀ دامن، به اقامت وادارنده: خاک آنجا دامانگیر است، حالتی و رخوتی پدید آورد که حرکت را دشوار سازد، عزم رحیل بدل به اقامت کند
لغت نامه دهخدا
(دُمَ)
دشمنی. عداوت. خصومت. (ناظم الاطباء). شقاق. خلاف. (یادداشت مؤلف) : مشاقه، خلاف و دشمناگی کردن و ضرر رسانیدن مردم را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
از بزرگان دیالمۀ ری و همدان و اصفهان در قرن چهارم هجری. وی پدرعلاءالدوله محمد، اولین از دیالمۀ کاکویه به اصفهان، کردستان، و پسردائی مجدالدولۀ دیلمی و دایی سیده خاتون بود. او را به دیلمی کاکویه میگفتند و کاکویه در این زبان همان معنی خال عربی و دائی را در فارسی امروزی دارد. (از تاریخ ایران عباس اقبال چ خیام ص 182). و رجوع به چهارمقاله و تاریخ سیستان ص 352 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمل دامنگیر. رجوع به دامنگیر شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
لقب ابوطالب پدر کاوس شمس المعالی حاکم گرگان. و در اصل یعنی دشمن گیر، چون مخفف شده بعضی از ارباب لغت بسهو دال را واو دانسته معنی غلط کرده اند. (از آنندراج). اما آنچه مضبوط است نام این امیر وشمگیر است. رجوع به وشمگیر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گیرندۀ دامن. آخذ دامان:
هزار گونه غم از هر سوئیست دامنگیر
هنوز در تک وپوی غم دگر میگشت.
سعدی.
- خار دامنگیر، خار که بسبب داشتن نوکهای برگشتۀ تیز چون دوژه و نظایر آن بدامن بند شود:
چون تو بیرون آمدی از بند و زندان لباس
سربسر روی زمین گو خار دامنگیرباش.
صائب.
، کنایه از باعث سکون و مانع شونده. (از برهان). از حرکت بازدارنده. مانع حرکت. از جنبش بازدارنده:
والی ری بند بر عزمم نهاد
نیک دامنگیر شد بندش مرا.
خاقانی.
- خاک دامنگیر، بازدارنده از حرکت و عزیمت. که عزم رحیل بدل به اقامت کند:
فتاده ام بطلسم کشاکش تقدیر
نه گرد خانه بدوشم نه خاک دامنگیر.
خاقانی.
با خرابیهای ظاهر دلنشین افتاده ام
سیل نتواند گذشت از خاک دامنگیر من.
صائب.
خاک ری دامنگیرست. ری خاکش دامن گیرست. غریبی خاک دامنگیردارد.
- زمین دامنگیر، خاک و منزل دامنگیر.
- عشق دامنگیر، که مفارقت نکند. جدائی ناپذیر. غیرمفارق. ملازم. درآویزنده: عشق دامنگیر گریبان تدبیر گرفت. (سندبادنامه ص 68).
ولی چون عشق دامنگیر بودش
دگر بار از ره عذر آزمودش.
نظامی.
- منزل دامنگیر، مانع آینده از حرکت:
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
کنون ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامنگیر یارب منزلی بود.
حافظ.
- هوای دامنگیر، درآویزنده. مفارقت ناپذیر:
مرا نماند روزی هوای دامنگیر
که بی گناه برآید سر از گریبانم.
سوزنی.
، مجازاً متوسل. روی آورنده و پناه برنده:
کسی کاین خضر معنی راست دامنگیر چون موسی
کف موسی و آب خضر بینی در گریبانش.
خاقانی.
، داده خواه. قصه بردار. متظلم، کنایه از مصاحب است. (برهان). قرین. ملازم:
کفر و کذب این دو راست خرمن کوب
نحس و فقر آن دو راست دامنگیر.
خاقانی.
، کنایه از مدعی باشد. (انجمن آرا). مدعی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
مانع رادع، هر چیز که باعث سکون و عدم حرکت شخص گردد، آنچه که شخص را وادار به حمایت و حراست کسی یا چیزی کند، مدعی، مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشمگیر
تصویر وشمگیر
صیدکننده وشم صیادکرک (بلدرچین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامنگیر
تصویر دامنگیر
باعث گرفتاری و ماندگی، آن چه که شخص را وادار به حمایت و نگهداری از کسی یا چیزی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشمگیر
تصویر وشمگیر
((وُ یا وُ شُ))
صیدکننده وشم، صیاد بلدرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دشمن یار
تصویر دشمن یار
خائن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دامنگیر
تصویر دامنگیر
وسیع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
زاید الوصف، زایدالوصف، محسوس، قابل توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
رادع، مانع، دچار، گرفتار، مقید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
Eyepopping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
stupéfiant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
oogverblindend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
놀라운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
驚くべき
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
מהמם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
चमत्कारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
mencengangkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
ตระการตา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
потрясающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
atemberaubend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
asombroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
sbalorditivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
impressionante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
惊人的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
oszałamiający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
вражаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چشمگیر
تصویر چشمگیر
göz alıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی