زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، علق
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زَرو، زَلو، جَلو، شَلک، شَلکا، شَلوک، خِرِستِه، مَکِل، دیوَک، دیوچِه، عَلَق
محمد الحسینی دشتکی. وی در شیراز به نشر علوم پرداخت و بجودت طبع و دقت ذهن از همه علما مستثنی بود. وی در ایام جوانی نزد مولانا قوام الدین گلبادی تحصیل می کرد و باندک زمانی در همه فنون بدرجۀ کمال رسید و بتدریس و تألیف پرداخت و در شیراز مدرسه ای رفیع بساخت. از تألیفات اوست: رسالۀ تحقیق علم واثبات واجب. حاشیۀ شمسیه. حاشیۀ مطالع. حاشیۀ تجرید. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 603- 604)
محمد الحسینی دشتکی. وی در شیراز به نشر علوم پرداخت و بجودت طبع و دقت ذهن از همه علما مستثنی بود. وی در ایام جوانی نزد مولانا قوام الدین گلبادی تحصیل می کرد و باندک زمانی در همه فنون بدرجۀ کمال رسید و بتدریس و تألیف پرداخت و در شیراز مدرسه ای رفیع بساخت. از تألیفات اوست: رسالۀ تحقیق علم واثبات واجب. حاشیۀ شمسیه. حاشیۀ مطالع. حاشیۀ تجرید. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 603- 604)
منصور بن (میر) صدرالدین محمد بن غیاث الدین منصور بن صدرالدین محمد بن ابراهیم بن محمد بن اسحاق بن علی بن عربشاه حسنی حسینی دشتکی. او از اعاظم علما و فحول حکمای اسلامی امامی، و جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول، و به قول ارباب تراجم و سیر، خاتم الحکماء و استادالبشر و عقل حادی عشر بود. در کلام و حکمت و فقه دست داشت. در چهارده سالگی داعیۀ جدل و ناظره با علامۀ دوانی در مطالب علمی داشت، در 20سالگی از تحصیل و ضبط علوم فراغت یافت. در سال 936 هجری قمری در عهد سلطنت شاه طهماسب صفوی به صدارت عظمی نایل شد و به صدر صدور ممالک ملقب گردید و عاقبت در نتیجۀ بعض مباحثات علمی در محضر سلطان با شیخ علی محقق کرکی، از صدارت استعفا کردو بشیراز رفت و در آنجا اقامت گزید و مدرسه منصوریه را تأسیس کرد. مؤلفات او بشرح زیر است: 1- اثبات الواجب تعالی. 2- اخلاق منصوری. 3- الاساس در هندسه. 4- الاشارات و التلویحات در حکمت الهی و طبیعی. 5- اشراق هیاکل النور عن ظلمات شواکل الغرور، این کتاب شرح ’هیاکل النور’ شیخ شهاب الدین سهروردی است و شامل رد اعتراضاتی است که ملا جلال دوانی به کتاب هیاکل النور نوشته است. 6- التجرید در حکمت، که با عبارت موجز و بدون ذکر دلیل حاوی جمیع مباحث الهیات و طبیعیات است. 7- تحفۀ شاهی، که در 18سالگی تألیف کرده است. 8- التصوف و الاخلاق، و این غیر از ’اخلاق منصوری’ مذکور است. 9- تعدیل المیزان در منطق. 10- تفسیر سورۀ ’هل اتی’. 11- جام جهان نما به پارسی در فنون حکمت، که نسخه ای از آن در کتاب خانه عبدالحمیدخان در استانبول، و قسمتی از آن نیز به ضمیمۀ تأویل الایات عبدالرزاق کاشانی در کتاب خانه رضویه هست. 12- الجهات، که گویا در بیان جهات سته از علم هیأت است. 13- حاشیۀآداب البحث قاضی عضدالدین ایجی. 14- حاشیۀ شرح اشارت خواجه. 15- حاشیۀ شرح تجرید، در آغاز این حاشیه گوید: یا غیاث المستغیثین قد کشف جمالک علی الاعالی کنه حقایق المعالی و حجب جلالک الدوانی عن فهم دقائق المعانی فاسئلک التجرید عن اغشیه الجلال بالشوق الی مطالعه الجمال. 16- حاشیۀ شرح چغمینی در هیأت. 17- حاشیۀ شفای ابوعلی سینا. 18- حاشیۀ مفتاح العلوم سکاکی. 19- حجهالکلام لایضاح محجه الاسلام، که در رد سخنان حجه الاسلام غزالی است. 20- خلاصه التلخیص در معانی و بیان. 21- ریاض الرضوان. 22- شافیه در تلخیص معالم الشفاء. 23- شرح طوالع الانوار فی کلام قاضی بیضاوی. 24- قانون السلطنه. 25- اللوامع والمعارج، در هیأت. 26- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین (پدر خود غیاث الدین) ، بر شرح تجرید. 27- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین، بر شرح مختصر الاصول عضدی. 28- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین، بر شرح مطالع. 29- معالم الشفاء، در طب. 30- معرفه القبله. 31-معیارالافکار، که مختصر تعدیل المیزان مذکور است. 32- مقالات العارفین. غیاث الدین جز کتابهای مذکور کتب دیگری نیز دارد. وی به سال 940 یا 948 یا 949 هجری قمری در شیراز درگذشت و در بقعۀ منصوریه دفن شد. (از ریحانه الادب ج 3 صص 166- 167). شهر زوری در ’نزهه الارواح’، ’رساله ای در معاد’ را نیز از تصنیفات غیاث الدین آورده است. آذر در آتشکده آرد: غیاث الدین منصور دشتکی گاهی به گفتن شعر میل میفرمود. این قطعه از اوست: اگر مرگ خود هیچ لذت ندارد نه کس را خلاصی دهد جاودانی اگر قلتبان نیست از قلتبانان وگر قلتبان است از قلتبانی. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 297). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی، حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 603 و 604 و 607 (حاشیه) ، نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی ایران ص 293 و کنز الحکمه ترجمه نزهه الارواح شهر زوری ج 2 صص 173- 176 شود
منصور بن (میر) صدرالدین محمد بن غیاث الدین منصور بن صدرالدین محمد بن ابراهیم بن محمد بن اسحاق بن علی بن عربشاه حسنی حسینی دشتکی. او از اعاظم علما و فحول حکمای اسلامی امامی، و جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول، و به قول ارباب تراجم و سیر، خاتم الحکماء و استادالبشر و عقل حادی عشر بود. در کلام و حکمت و فقه دست داشت. در چهارده سالگی داعیۀ جدل و ناظره با علامۀ دوانی در مطالب علمی داشت، در 20سالگی از تحصیل و ضبط علوم فراغت یافت. در سال 936 هجری قمری در عهد سلطنت شاه طهماسب صفوی به صدارت عظمی نایل شد و به صدر صدور ممالک ملقب گردید و عاقبت در نتیجۀ بعض مباحثات علمی در محضر سلطان با شیخ علی محقق کرکی، از صدارت استعفا کردو بشیراز رفت و در آنجا اقامت گزید و مدرسه منصوریه را تأسیس کرد. مؤلفات او بشرح زیر است: 1- اثبات الواجب تعالی. 2- اخلاق منصوری. 3- الاساس در هندسه. 4- الاشارات و التلویحات در حکمت الهی و طبیعی. 5- اشراق هیاکل النور عن ظلمات شواکل الغرور، این کتاب شرح ’هیاکل النور’ شیخ شهاب الدین سهروردی است و شامل رد اعتراضاتی است که ملا جلال دوانی به کتاب هیاکل النور نوشته است. 6- التجرید در حکمت، که با عبارت موجز و بدون ذکر دلیل حاوی جمیع مباحث الهیات و طبیعیات است. 7- تحفۀ شاهی، که در 18سالگی تألیف کرده است. 8- التصوف و الاخلاق، و این غیر از ’اخلاق منصوری’ مذکور است. 9- تعدیل المیزان در منطق. 10- تفسیر سورۀ ’هل اتی’. 11- جام جهان نما به پارسی در فنون حکمت، که نسخه ای از آن در کتاب خانه عبدالحمیدخان در استانبول، و قسمتی از آن نیز به ضمیمۀ تأویل الایات عبدالرزاق کاشانی در کتاب خانه رضویه هست. 12- الجهات، که گویا در بیان جهات سته از علم هیأت است. 13- حاشیۀآداب البحث قاضی عضدالدین ایجی. 14- حاشیۀ شرح اشارت خواجه. 15- حاشیۀ شرح تجرید، در آغاز این حاشیه گوید: یا غیاث المستغیثین قد کشف جمالک علی الاعالی کنه حقایق المعالی و حجب جلالک الدوانی عن فهم دقائق المعانی فاسئلک التجرید عن اغشیه الجلال بالشوق الی مطالعه الجمال. 16- حاشیۀ شرح چغمینی در هیأت. 17- حاشیۀ شفای ابوعلی سینا. 18- حاشیۀ مفتاح العلوم سکاکی. 19- حجهالکلام لایضاح محجه الاسلام، که در رد سخنان حجه الاسلام غزالی است. 20- خلاصه التلخیص در معانی و بیان. 21- ریاض الرضوان. 22- شافیه در تلخیص معالم الشفاء. 23- شرح طوالع الانوار فی کلام قاضی بیضاوی. 24- قانون السلطنه. 25- اللوامع والمعارج، در هیأت. 26- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین (پدر خود غیاث الدین) ، بر شرح تجرید. 27- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین، بر شرح مختصر الاصول عضدی. 28- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین، بر شرح مطالع. 29- معالم الشفاء، در طب. 30- معرفه القبله. 31-معیارالافکار، که مختصر تعدیل المیزان مذکور است. 32- مقالات العارفین. غیاث الدین جز کتابهای مذکور کتب دیگری نیز دارد. وی به سال 940 یا 948 یا 949 هجری قمری در شیراز درگذشت و در بقعۀ منصوریه دفن شد. (از ریحانه الادب ج 3 صص 166- 167). شهر زوری در ’نزهه الارواح’، ’رساله ای در معاد’ را نیز از تصنیفات غیاث الدین آورده است. آذر در آتشکده آرد: غیاث الدین منصور دشتکی گاهی به گفتن شعر میل میفرمود. این قطعه از اوست: اگر مرگ خود هیچ لذت ندارد نه کس را خلاصی دهد جاودانی اگر قلتبان نیست از قلتبانان وگر قلتبان است از قلتبانی. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 297). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی، حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 603 و 604 و 607 (حاشیه) ، نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی ایران ص 293 و کنز الحکمه ترجمه نزهه الارواح شهر زوری ج 2 صص 173- 176 شود
ابن احمد بن محمدمعصوم بن نظام الدین احمد بن ابراهیم بن سلام الله بن عمادالدین مسعود بن صدرالدین محمد بن استادالبشر غیاث الدین منصور بن صدرالمحققین محمد بن غیاث الدین منصورالکبیر حسینی دشتکی، مشهور به سیدعلی خان و ملقّب به صدرالدین. رجوع به علیخان (ابن احمد بن محمدبن...) شود
ابن احمد بن محمدمعصوم بن نظام الدین احمد بن ابراهیم بن سلام الله بن عمادالدین مسعود بن صدرالدین محمد بن استادالبشر غیاث الدین منصور بن صدرالمحققین محمد بن غیاث الدین منصورالکبیر حسینی دشتکی، مشهور به سیدعلی خان و ملقّب به صدرالدین. رجوع به علیخان (ابن احمد بن محمدبن...) شود
منسوب به دشت. صحرائی: این (الان) ناحیتی با نعمت سخت بسیار است، کوهیست و دشتی. (حدود العالم)، صحرانشین. ساکن در دشت. از مردم صحرا: که دو پهلوان ایدر آمد به جنگ ز ترکان سپاهی چو دشتی پلنگ. فردوسی. بهین جای هر جا که باشم تراست کجا گور دشتی است آب و گیاست. اسدی. تا نه بس مدت چنان گردد که با انصاف او آهوی دشتی امان یابد ز شیر مرغزار. معزی. ، مجازاً، عربها. اعراب: سواران دشتی ز رومی سوار به آیند در کوشش و کارزار. فردوسی. ، در توصیف گیاهان، وحشی. خودرو. بیابانی. بری.مقابل باغی و بستانی. (یادداشت مرحوم دهخدا)، (در اصطلاح موسیقی) یکی از آوازهای ایرانی، وآن نمونه ای است از زندگی ساده و بی آلایش نظیر زندگی بی تکلف چوپانی و صحرا و دشت نشینی. این آواز در عین سادگی گاه چنان مؤثر و دلرباست که شنونده اشک حسرت بر گونه می فشاند. گام دشتی با شور تفاوتی ندارد ولی نوت شاهد آن درجۀ پنجم گام شور است (نوت شاهد حجاز). گام دشتی را میتوان مانند گام شور نوشت. (فرهنگ فارسی معین از مقالۀ خالقی در مجلۀ موزیک شمارۀ 10 ص 6)
منسوب به دشت. صحرائی: این (الان) ناحیتی با نعمت سخت بسیار است، کوهیست و دشتی. (حدود العالم)، صحرانشین. ساکن در دشت. از مردم صحرا: که دو پهلوان ایدر آمد به جنگ ز ترکان سپاهی چو دشتی پلنگ. فردوسی. بهین جای هر جا که باشم تراست کجا گور دشتی است آب و گیاست. اسدی. تا نه بس مدت چنان گردد که با انصاف او آهوی دشتی امان یابد ز شیر مرغزار. معزی. ، مجازاً، عربها. اعراب: سواران دشتی ز رومی سوار به آیند در کوشش و کارزار. فردوسی. ، در توصیف گیاهان، وحشی. خودرو. بیابانی. بری.مقابل باغی و بستانی. (یادداشت مرحوم دهخدا)، (در اصطلاح موسیقی) یکی از آوازهای ایرانی، وآن نمونه ای است از زندگی ساده و بی آلایش نظیر زندگی بی تکلف چوپانی و صحرا و دشت نشینی. این آواز در عین سادگی گاه چنان مؤثر و دلرباست که شنونده اشک حسرت بر گونه می فشاند. گام دشتی با شور تفاوتی ندارد ولی نوت شاهد آن درجۀ پنجم گام شور است (نوت شاهد حجاز). گام دشتی را میتوان مانند گام شور نوشت. (فرهنگ فارسی معین از مقالۀ خالقی در مجلۀ موزیک شمارۀ 10 ص 6)
زالو را گویند و آن کرمی باشد سیاه رنگ، چون بر عضوی از اعضای آدمی بچسبانندخون از آن بمکد. (برهان) (از آنندراج) : مرو زین خانه ای مجنون که کردی خون ز هجران خون چو دشتی را فروبردی عجائب نیست خون رفتن. مولوی (از آنندراج)
زالو را گویند و آن کرمی باشد سیاه رنگ، چون بر عضوی از اعضای آدمی بچسبانندخون از آن بمکد. (برهان) (از آنندراج) : مرو زین خانه ای مجنون که کردی خون ز هجران خون چو دشتی را فروبردی عجائب نیست خون رفتن. مولوی (از آنندراج)
دشت بودن. بدی. زشتی. وحید دستگردی دشتی را در بیت ذیل از نظامی به معنی فوق آورده است ولی آن قابل تأمل است: مطیعش را ز می پر باد کشتی چو یاغی گشت بادش تیزدشتی. نظامی
دشت بودن. بدی. زشتی. وحید دستگردی دشتی را در بیت ذیل از نظامی به معنی فوق آورده است ولی آن قابل تأمل است: مطیعش را ز می پر باد کشتی چو یاغی گشت بادش تیزدشتی. نظامی
ریسمان خامی که زنان ریسند و بر دوک، مانند بیضه پیچیده شود و آن بیضه مانند را دشکی و فرموک خوانند. (برهان). پلکه، و آن بیضه مانندی است که بر میل دوک زنان از رشتن جمع شود. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). فرموک، آن مقدار ریسمان رشته شدۀ بر دوک پیچیده شده که به اندازۀ تخم مرغی باشد. (ناظم الاطباء)
ریسمان خامی که زنان ریسند و بر دوک، مانند بیضه پیچیده شود و آن بیضه مانند را دشکی و فرموک خوانند. (برهان). پِلکه، و آن بیضه مانندی است که بر میل دوک زنان از رشتن جمع شود. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). فرموک، آن مقدار ریسمان رشته شدۀ بر دوک پیچیده شده که به اندازۀ تخم مرغی باشد. (ناظم الاطباء)
گویند قریه ای است از قرای اصفهان ولی این قول صحیح نیست چه در اصفهان قریه ای بدین نام وجود ندارد. و برخی آنرا قریه ای در ری دانند. و نیز محله ای است در استراباد. (از معجم البلدان) (از مراصد الاطلاع). نام ولایتی است در فارس قریب به شهرک. (از آنندراج). قصبۀ ایرج است. (فارسنامۀ ناصری). قصبه ای از دهستان ایرج بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنۀ آن 2151 تن. آب آن از چشمۀ قدمگاه. محصول آنجا غلات و برنج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
گویند قریه ای است از قرای اصفهان ولی این قول صحیح نیست چه در اصفهان قریه ای بدین نام وجود ندارد. و برخی آنرا قریه ای در ری دانند. و نیز محله ای است در استراباد. (از معجم البلدان) (از مراصد الاطلاع). نام ولایتی است در فارس قریب به شهرک. (از آنندراج). قصبۀ ایرج است. (فارسنامۀ ناصری). قصبه ای از دهستان ایرج بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنۀ آن 2151 تن. آب آن از چشمۀ قدمگاه. محصول آنجا غلات و برنج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام وی میرزا ابراهیم و از اعاظم اهالی دارالعلم شیراز و از سلسلۀ سادات دشتکی و به وفور ذهن و جودت طبع ممتاز و از فرزندان غیاث الدین منصور و علو نسب وی در آن دیارمشهور... و حریفی شوخ طبع و خندان و ظریفی حریف و نکته دان بود، بصحبت اهل کمال راغب و آنان نیز صحبت وی را طالب بودند. مکرر صحبتش اتفاق افتاد الحق حضرتش در کمال فطانت و کیاست و طبع او در نهایت شکفتگی و سلامت بود... در آخر نادری بعالم بقا شتافت. از اوست: ای که بی قدرترین ذرۀ خاک در عشق شوداز شعشعۀ حسن تو خورشید سریر ای که بر چین جبین همه خوبان جهان طعنه بر محفل ناز تو زند موج حصیر چند روزیست که بر صفحۀ نظارۀ تو صورت عجز کند خامۀ مژگان تصویر... که شبیخون زده بر مردم چشمت بفسون ؟ که نگاه تو بعجز آمده چون طفل اسیر. (آتشکدۀ آذر ذیل احوال شعرای معاصر مؤلف). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
نام وی میرزا ابراهیم و از اعاظم اهالی دارالعلم شیراز و از سلسلۀ سادات دشتکی و به وفور ذهن و جودت طبع ممتاز و از فرزندان غیاث الدین منصور و علو نسب وی در آن دیارمشهور... و حریفی شوخ طبع و خندان و ظریفی حریف و نکته دان بود، بصحبت اهل کمال راغب و آنان نیز صحبت وی را طالب بودند. مکرر صحبتش اتفاق افتاد الحق حضرتش در کمال فطانت و کیاست و طبع او در نهایت شکفتگی و سلامت بود... در آخر نادری بعالم بقا شتافت. از اوست: ای که بی قدرترین ذرۀ خاک در عشق شوداز شعشعۀ حسن تو خورشید سریر ای که بر چین جبین همه خوبان جهان طعنه بر محفل ناز تو زند موج حصیر چند روزیست که بر صفحۀ نظارۀ تو صورت عجز کند خامۀ مژگان تصویر... که شبیخون زده بر مردم چشمت بفسون ؟ که نگاه تو بعجز آمده چون طفل اسیر. (آتشکدۀ آذر ذیل احوال شعرای معاصر مؤلف). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 207 تن. آب آن از زاینده رود. محصول آنجا غلات و برنج و صیفی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 207 تن. آب آن از زاینده رود. محصول آنجا غلات و برنج و صیفی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
محمد بن ابراهیم بن محمد، ابوالبقا، انصاری بشتکی دمشقی مصری، ادیب و فاضل بود. وی بسال 748 هجری قمری متولد شد و بسال 830 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: طبقات الشعراء و مرکزالاحاطه و دیوان شعر. (از حسن المحاضره ص 362) (اعلام زرکلی ج 3 ص 842) ، ادامه. (منتهی الارب)
محمد بن ابراهیم بن محمد، ابوالبقا، انصاری بشتکی دمشقی مصری، ادیب و فاضل بود. وی بسال 748 هجری قمری متولد شد و بسال 830 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: طبقات الشعراء و مرکزالاحاطه و دیوان شعر. (از حسن المحاضره ص 362) (اعلام زرکلی ج 3 ص 842) ، ادامه. (منتهی الارب)
یک نوع پیرایه است مر دستها را. (ناظم الاطباء) ، دستکش جیری که شکارچیان جهت گرفتن مرغان شکاری به دست کشند، موچینه، منقاش دان. (ناظم الاطباء) ، دفتر محاسبه. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). دستک. دفتر جیبی و کتابچۀ جیبی. (ناظم الاطباء). رجوع به دستک شود
یک نوع پیرایه است مر دستها را. (ناظم الاطباء) ، دستکش جیری که شکارچیان جهت گرفتن مرغان شکاری به دست کشند، موچینه، منقاش دان. (ناظم الاطباء) ، دفتر محاسبه. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). دستک. دفتر جیبی و کتابچۀ جیبی. (ناظم الاطباء). رجوع به دستک شود
سابقاً روستایی (بلوک و ناحیه ای) بوده است معتبر بین ری و همدان، که بعدها شهر قزوین را در آن احداث کردند. و اینک دشتبی دهستانی است در مجاورت دهستان بشاریات بجنوب و جنوب غربی شهر. در کتاب المآثر و الآثار (عهد ناصرالدین شاه) آمده که الکای دشتبی از نه بلوک قزوین تشکیل شده. دشتوه. و رجوع به دشت آبی و دستبی شود
سابقاً روستایی (بلوک و ناحیه ای) بوده است معتبر بین ری و همدان، که بعدها شهر قزوین را در آن احداث کردند. و اینک دشتبی دهستانی است در مجاورت دهستان بشاریات بجنوب و جنوب غربی شهر. در کتاب المآثر و الآثار (عهد ناصرالدین شاه) آمده که الکای دشتبی از نه بلوک قزوین تشکیل شده. دَشْتْوَه. و رجوع به دشت آبی و دستبی شود
گله کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گله مند. شاکی. متشکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنج دیده و شکایت کننده از رنج و آزار. (ناظم الاطباء) : از روزگار، خلق شکایت کند به تو وز تو به روزگار کسی نیست مشتکی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 293). ، آن که شکوه سازد پوست را برای دوغ زدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اشتکاء شود
گله کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گله مند. شاکی. متشکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنج دیده و شکایت کننده از رنج و آزار. (ناظم الاطباء) : از روزگار، خلق شکایت کند به تو وز تو به روزگار کسی نیست مشتکی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 293). ، آن که شکوه سازد پوست را برای دوغ زدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اشتکاء شود
گرزیده (گرزش شکایت) نال انگیز گله انگیز گرزنده نالنده گله مند کسی که ازو شکایت کنند شکایت کننده گله کننده: عجزه ومساکین و مردم گیلان از سلوک ناهنجار واطوار ناهموار مومی الیه (کذا)، . . متضرر و مشتکی بودند
گرزیده (گرزش شکایت) نال انگیز گله انگیز گرزنده نالنده گله مند کسی که ازو شکایت کنند شکایت کننده گله کننده: عجزه ومساکین و مردم گیلان از سلوک ناهنجار واطوار ناهموار مومی الیه (کذا)، . . متضرر و مشتکی بودند
منسوب به دشت صحرایی، یکی از آوازهای ایرانی و آن نمونه ایست از زندگی ساده و بی آلایش نظیر زندگی بی تکلف چوپانی و صحرا و دشت نشینی. این آواز در عین سادگی گه چنان موثر و دلرباست که شنونده اشک حسرت بر گونه میفشاند. گام دشتی با شور تفاوتی ندارد ولی نوت شاهد آن درجه پنجم گام شور است. (نوت شاهد حجاز) گام دشتی را میتوان مانند گام شور نوشت (خالقی. مجله موزیک)
منسوب به دشت صحرایی، یکی از آوازهای ایرانی و آن نمونه ایست از زندگی ساده و بی آلایش نظیر زندگی بی تکلف چوپانی و صحرا و دشت نشینی. این آواز در عین سادگی گه چنان موثر و دلرباست که شنونده اشک حسرت بر گونه میفشاند. گام دشتی با شور تفاوتی ندارد ولی نوت شاهد آن درجه پنجم گام شور است. (نوت شاهد حجاز) گام دشتی را میتوان مانند گام شور نوشت (خالقی. مجله موزیک)