جدول جو
جدول جو

معنی دسومات - جستجوی لغت در جدول جو

دسومات
(دُ)
جمع واژۀ دسومه. چربشها. (ناظم الاطباء). رجوع به دسومه و دسومت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتومات
تصویر اتومات
اتوماتیک، دستگاه خودکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسومت
تصویر دسومت
چرب بودن، چرب شدن، چربی، چربناکی
فرهنگ فارسی عمید
تکۀ پارچه که با آن دست و دهان و بینی را پاک می کنند یا چیزی در آن می ببندند و یا برای خشک کردن و پاک کردن جایی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرومات
تصویر کرومات
هر یک از نمک های اسید کرمیک
فرهنگ فارسی عمید
(وْ)
مار بزرگ. مار عظیم الجثه. اژدها. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مئات الوف الوف الوف، در مراتب شانزده گانه عددی نزد فیثاغوریین. (رسائل اخوان الصفا)
لغت نامه دهخدا
نام ساکنین سرزمین (دالماسی) ناحیتی از یوگسلاوی، رجوع به دالماسی شود، نام مجمع الجزایری مقابل ناحیۀ دالماسی یوگسلاوی در دریای آدریاتیک
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خصومت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حکومت. (منتهی الارب). رجوع به حکومت شود
لغت نامه دهخدا
(اَسَ)
موضعی در بیرون بژم از کلارستاق. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 107)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غسول. رجوع به غسول شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رسوم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رسوم جمع واژۀ رسم را دوباره با الف و تاءجمع بسته اند و برخلاف قواعد زبان عربی است. و همچنین است: احوالات، امورات، حبوبات، حوادثات، عیوبات، عوارضات، فتوحات، فیوضات، قبوضات، قروضات، لوازمات و امثال آنها. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 5). رجوع به رسوم شود، حقوق و عوارض. (فرهنگ فارسی معین) ، آنچه از محصول برای پرداخت مزد مأموران محلی مانند کدخدا و دشتبان و حمامی و آهنگر و نجار و غیره کسر می گردد. (از فرهنگ فارسی معین) : شغل مشارالیه آن است که محصولات مستغلات دیوانی تمام ممالک محروسه و... و سرانۀ هنود و سوق الدواب و رسومات ارباب مناصب دیوان اعلی... در سرکار ضابطنویس داد و ستد می شود. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 42). تمامت تیولات و همه... و رسومات وزراء و مستوفیان و کلانتران و مواجب ارباب قلم... داد و ستد و تنخواه داده می شود. (تذکره الملوک ص 17). وزیران دیوان اعلی که مواجبی ندارد و به شرح جزو رسم الوزاره و غیره و انعام و رسومات در وجه او مقرر است... (تذکره الملوک ص 52) ، در اصطلاح امروزه کار خانه مشروب سازی را گویند. (یادداشت مؤلف).
- کار خانه رسومات، کار خانه مشروب سازی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
دسومه. چربی. چربو. چربش. چرب بودن. و رجوع به دسومه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رسوبات
تصویر رسوبات
جمع رسوب، نهشت ها لردها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسلمه، زنان مسلمان، جمع مسلمه، باور شده ها آشکاره ها جمع مسلمه: جمیع مومنین و مومنات و مسلمین و مسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای، جمع مسلمه، مقدمه هایی بود که چون خصم تسلیم کند بروی بکارداری خواهی حق یا مشهور یا مقبول باش و خواهی مباش: و مسلمات مقدمه قیاس جدلی اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسومت
تصویر دسومت
چرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استومات
تصویر استومات
فرانسوی روزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستجات
تصویر دستجات
فرقه ها و گروهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصومات
تصویر خصومات
جمع خصومت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غسول، بنگرید به غسول آبی که بدان خود را شویند جمع غسولات، خطمی، اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسوحات
تصویر مسوحات
جمع مسوحه (مسوح)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسوده، چرکنویس ها سیاهان جمع مسوده سیاهها جمع مسوده: ... اما از کثرت الحاح آن عزیزان بقیت آن اجزا در میان مسودات دیگر طلب کردم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسام، روزنان سوراخ ها بنموی ها جمع مسام و جمع ال جمع مسم (سم) : سوراخها، سوراخهای باریک و ریز پوست بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسومات
تصویر مرسومات
مواجبها، راتبها، مرسوم
فرهنگ لغت هوشیار
باژ خراج (پارسی است) برخی واژه نامه ها به ریشه پهلوی آن ننگریسته اند، جمع رسوم حقوق و عوارض، آنچه از محصول برای پرداخت مزد ماموران محلی مانند کدخدا و دشتبان و حمامی و آهنگر و نجار و غیره کسر میگردد. یا کارخانه رسومات کارخانه مشروب سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستورات
تصویر دستورات
جمع دستور به سیاق عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمال
تصویر دستمال
مالیده شده، بدست، هرچه بدست مالند، ملموس دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمومات
تصویر سمومات
جمع سموم، جمع الجمع سم، زهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمال
تصویر دستمال
با دست مالیده شده، مجازاً مغلوب
دستمال ابریشمی یا یزدی برداشتن: کنایه از شروع به چاپلوسی و تملق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستمال
تصویر دستمال
پارچه ای برای پاک کردن دست و دهان، یا چیزهای دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دسومت
تصویر دسومت
((دُ مَ))
چرب بودن، چربناکی، چربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصومات
تصویر خصومات
((خُ))
جمع خصومت، دشمنی ها، عداوت ها
فرهنگ فارسی معین
حقوق، عوارض، خمخانه، میخانه، میکده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آیین گونه، آیین
دیکشنری اردو به فارسی