- دسه (دُ سَ / سِ)
گلولۀ سنگ. (برهان) (آنندراج)
معنی دسه - جستجوی لغت در جدول جو
- دسه (دَسْ سَ)
بازیچه ای است کودکان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
- دسه (دَ سَ / سِ)
تتمۀ ریسمان و ابریشمی باشد که به عرض کار در نورد بماند چون جولاهه جامۀبافته را از آن ببرد. (برهان) (آنندراج). دسک. دشک، گلولۀ ریسمانی. (برهان) (آنندراج)
- دسه
تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند، گلوله ریسمانی
- دسه ((دَ سَ یا س))
دسک، گلوله ریسمانی
- دسه
گروه، دسته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستگیره
شیروانی پوشیده از ساقه های شالی
سینه پوش، طنابی که از بین دو دست چهارپا رد کنند
فرومایه خسیس
چهاردست و پا راه رفتن
سکه های سوراخ شده و به رشته کشیده که به گردن آویزند
از انواع بازی های همگانی استشیوه ی اجرا و شکل این بازی عینا
پاره و ژنده، ور رفتن با دست
پاره شدن، خسته شدن
پر کردن ردپا در شالیزار به هنگام نشا
چارقی که از پوست بعضی حیوانات به دست آید
چیزی را با دست لمس کردن، احتیاط در خرج کردن
دسه جمی
چاله، حجم ردپای حیوان، واحد حجم
بی خود، بیهوده
دسته دسته
روی دست، از روی دست، بر روی دست
کورمال، چراغ دستی، مشعل
سوت زدن به کمک دست و دهان
یارگیری برای دعوا
دست کف
دسته دار