جدول جو
جدول جو

معنی دستیگرد - جستجوی لغت در جدول جو

دستیگرد
(دَ گِ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 8هزارگزی شمال خاوری بیرجند، با 254 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، اورنجن، دست برنجن، یاره، یارج، ایّاره، آورنجن، برنجن، دستینه، ورنجن، سوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستیاری
تصویر دستیاری
کمک، امداد، معاونت
فرهنگ فارسی عمید
آلتی که در پشت در می کوبند که هنگام بستن یا باز کردن در آن را به دست گیرند، تکه پارچه ای با آن ظرف غذا یا هر چیز دیگر را می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستگیری
تصویر دستگیری
دست کسی را گرفتن و به او کمک کردن، کمک، یاری، مدد، گرفتار ساختن و اسیر کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گَ)
دستۀ اره. (آنندراج). دسته و قبضۀ اره. (ناظم الاطباء). دستاکرد
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 43هزارگزی باختر بروجن و سر راه شهرکرد به بروجن با 1505 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. دبستان و زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ)
دسکره. دستجرد. قریه، زمین هموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد. و رجوع به دسکره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
قریه، زمین زراعتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مرد
تصویر دست مرد
یار مدد کار ممد معاون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاری
تصویر دستیاری
مددکاری، حمایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
دستبند دست برنجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگیری
تصویر دستگیری
گرفتن دست کسی به اعانت، دستیاری، کمک، یاری
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی از چوب یا فلز یا از شیشه که برای گشودن و بستن در بر در نصب کنند، دستگیره خطر در قطار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگیره
تصویر دستگیره
((~. رِ))
آلتی که پشت در نصب کنند و برای باز کردن و بستن در، آن را به دست گیرند، تکه ای پارچه که در آشپزخانه به دست گیرند و با آن ظرف غذا را از روی اجاق برمی دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستگیری
تصویر دستگیری
کمک، اعانت، اسیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
((~. رِ))
دستبند، دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
((دَ گِ))
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دسکره، دستجرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستگیری
تصویر دستگیری
توقیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
دستجرد، تسبیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
ماحصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
Accomplishment, Achievement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
accomplissement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
realizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
ความสำเร็จ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
prestatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
logro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
osiągnięcie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
realização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
成就
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
досягнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
Errungenschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
достижение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
pencapaian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی