- دستکار
- هنرمندی و استاد چابک دست
معنی دستکار - جستجوی لغت در جدول جو
- دستکار ((دَ))
- ساخته شده با دست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با دست کار کردن، صنعت یدی، دست بردن در چیزی تصرف کردن، مرمت
Manipulation
манипуляция
Manipulation
маніпуляція
manipulacja
manipulação
manipolazione
manipulación
manipulation
manipulatie
การจัดการ
manipulasi
تحكّمٌ
हेराफेरी
מניפולציה
manipülasyon
udanganyifu
প্রতারণা
چالاکی
امین، صالح
معاون، آسیستان
حکیم، استوار کار، امین
یاری ده، مدد کننده
عصا، چوبدست
دستبند، چوبدستی، عصا، برای مثال وقت قیام هست عصا دستگیر من / بیچاره آنکه او کند از دستوار پای (کمال الدین اسماعیل - ۱۲۱) ، دستیار، مددکار، همدست، برای مثال به ایران بسی دوستدارش بود / چو خاقان یکی دستوارش بود (فردوسی - ۸/۱۸۹)
یاری دهنده، مددکار، کمک کننده، همدست، معاون
کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دست، درست کردار، راست کار، صحیح العمل
کاردستی، هر چیزی که با دست ساخته و پرداخته شده باشد، کنایه از همکار و هم دست و دستیار
آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار، امین، معتمد