جدول جو
جدول جو

معنی دستاور - جستجوی لغت در جدول جو

دستاور
حاصل
تصویری از دستاور
تصویر دستاور
فرهنگ واژه فارسی سره
دستاور
خشکاندن بذر با زیر و رو کردن آن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستور
تصویر دستور
فرمان، قاعده و قانون، آیین و روش، اجازه، پروانه، رخصت، برای مثال تن زجان و جان زتن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست (مولوی - ۳۵)،
در علوم ادبی علم بررسی ساختار زبان، نوع کلمات و جمله ها، روابط و ظرفیت های آن ها، صاحب مسند، وزیر، برای مثال این که دستور تیزبین من است / در حفاظ گله امین من است (نظامی۴ - ۷۲۰)، مشاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستوار
تصویر دستوار
دستبند، چوبدستی، عصا، برای مثال وقت قیام هست عصا دستگیر من / بیچاره آنکه او کند از دستوار پای (کمال الدین اسماعیل - ۱۲۱)، دستیار، مددکار، همدست، برای مثال به ایران بسی دوستدارش بود / چو خاقان یکی دستوارش بود (فردوسی - ۸/۱۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
(دَسْتْ)
عصا. چوبدست. چوبی که پیران در دست گیرند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) عصا و چوبدستی و مانند آن. (آنندراج). دستواره. چوب ستبر و گنده که شبانان دارند و آن را باهو نیز گویند. (جهانگیری). باهو:
همی رفت بر خاک بر خوارخوار
ز شمشیر کرده یکی دستوار.
فردوسی.
زن و کودک و مرد با دستوار
نمی یافت از تیغ او زینهار.
فردوسی.
که پیش تو دستان سام سوار
بیامد چنین خوار و با دستوار.
فردوسی.
بود گرزهاشان سر گوسفند
زده در سر دستواری بلند.
اسدی.
من اومید بسته بر آن قلم
که دست جهان را بود دستوار.
؟ (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 159).
وقت قیام هست عصا دستگیر من
بیچاره آنکه او کند از دستوار پای.
کمال اسماعیل
آکله اللحم، دستوار به آهن در گرفته. (دستور اللغه)، همدست و دستیار. (جهانگیری) :
به ایران بسی دستیارش بود
چو خاقان یکی دستوارش بود.
فردوسی.
، یاره. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). دست برنجن. (آنندراج). دستورنجن. (جهانگیری). صاحب تاج العروس به نقل از بصائر فیروزآبادی گوید سوار عرب به معنی دست برنجن معرب کلمه فارسی دستوار است:
تا دست ملک یافت ز تو دستوار عز
شد پای بند دشمن دین دستوار ملک.
مسعودسعد.
بر پای ظلم هیبت او پای بند گشت
در دست عهد دولت او دستوار باد.
ابوالفرج رونی.
، هر چیز که به مقدار دستی باشد. (برهان). پاره. مقدار دست.
دستوار (د ت )
{{اسم خاص}} دهی است از بخش دهلران شهرستان ایلام. واقع در 24هزارگزی باختر دهلران و 2هزارگزی شمال راه شوسۀ دهلران به نصریان. آب آن از چشمه تأمین میشود. ساکنین آن از طایفۀ مموس هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از: دست + ارو. دست برنجن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ تارْ وَ)
دستاردار. معمم. (یادداشت مرحوم دهخدا). دستاربند. عمامه بسر.
- دستاروران، ارباب عمائم. اهل عمائم. دستارداران. دستاربندان
لغت نامه دهخدا
تصویری از دستوار
تصویر دستوار
عصا، چوبدست
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دستور آیین صاحب دست و مسند، وزیر، آنکه در تمشیت امور بدو اعتماد کند، روحانی زردشتی، رخصت اجازه، قانون آیین روش، برنامه، یکی از شعب ادبیات که از انواع کلمه بحث کند و بدان درست گفتن و درست نوشتن را آموزند، چوب گنده درازی که بعرض بر بالای کشتی می انداختند و میزان کشتی را بدان نگاه میداشتند، چوبی که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد، ارزیابی مالیات یا دستور اصل توافق اصلی و اساسی در مورد پرداخت مالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستار
تصویر دستار
دستمال، شال، عمامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستوار
تصویر دستوار
چوبدستی، عصا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستار
تصویر دستار
عمامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
ماحصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
إنجازٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
Accomplishment, Achievement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
accomplissement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
logro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
достижение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
Errungenschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
досягнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
osiągnięcie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
成就
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
realização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
realizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
کامیابی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
অর্জন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
mafanikio
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
başarı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
성취
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
達成
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
उपलब्धि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
pencapaian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
ความสำเร็จ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
prestatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
הישג
دیکشنری فارسی به عبری