جدول جو
جدول جو

معنی دستاربندی - جستجوی لغت در جدول جو

دستاربندی
(دَ بَ)
تعمم. (از یادداشت مرحوم دهخدا). عمامه داشتن. مقابل کلاه داری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
جمع شدن گروهی در یک جا و همراه شدن و هماهنگ گشتن برای انجام دادن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاربند
تصویر دستاربند
کسی که دستار به سر ببندد، آنکه عمامه بر سر می گذارد، عالم، فقیه، برای مثال خسرو دستاربندان آنکه دارد خسروی / بر خداوندان دستار از خداوند کلاه (سوزنی - ۳۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
(یَ اَ تَ / تِ)
کسی که دستاربندی به او متعلق باشد. (آنندراج). کسی که دستار می بندد و عمامه بر سر دارد. ج، دستاربندان. (ناظم الاطباء). معمم. که عمامه نهد. عمامه بسر: چون هیچ دستاربندرا لقب نبود ابوالقاسم عباد را که عالم شیعی بود صاحب کافی نوشتندی. (نقض الفضائح ص 46). در عجم دستاربندی به فضل وعدل از صاحب کافی بزرگتر نبوده است. (نقض الفضائح ص 211). هر دستاربندی بزرگوار دانشمندی. (جهانگشای جوینی) ، عالم. دانشمند. فقیه، صاحب مسند. و رجوع به دستاربندان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ بَ)
گرد کردن. فراهم کردن. بهم پیوستن، به دسته کردن. دسته بستن. به قسمتهای منظم تقسیم کردن، تعصب. تحزب. گروه گروه کردن.
- دسته بندی کردن، دسته بستن.
- ، به گروهها و حزبها منقسم ساختن.
- ، طبقه بندی کردن. ورجوع به دسته بستن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
جمع واژۀ دستاربند. کنایه از سادات و صدور و نقبا و علما و قضات و فضلا و مفتیان و درویشان و امثال ایشان باشد و به عربی ارباب العمایم خوانند. (برهان). آخوندان. ملایان. مشایخ: دستاربندان از قم و کاشان چنان مستولی بودند مگر در وقت مجدالملک دستاربندی بود. (کتاب النقض ص 56).
خسرو دستاربندان آنکه دارد خسروی
بر خداوندان دستار از خداوندکلاه.
سوزنی.
چو قاضی به فکرت نویسدسجل
نگردد ز دستاربندان خجل.
سعدی.
قاضی و شیخ الاسلام با قومی از دستاربندان به خدمت چنگیزخان مبادرت نمودند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دستار بند
تصویر دستار بند
آنکه دستار بندد معمم، عالم دانشمند فقیه، صاحب مسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
فراهم کردن، بهم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاربند
تصویر دستاربند
((دَ بَ))
آن که دستار بندد، معمم، عالم، دانشمند، فقیه، صاحب مسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
((~. بَ))
هماهنگ شدن گروهی برای انجام دادن امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستاربند
تصویر دستاربند
معمم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستار بند
تصویر دستار بند
معمم
فرهنگ واژه فارسی سره
رده بندی، طبقه بندی، گروه بندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
فئةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
Assortment, Categorization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
assortiment, catégorisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
асортимент , категоризація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
種類 , 分類
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
ассортимент , категоризация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
ترتیب , زمرہ بندی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
বাছাই , শ্রেণীবিভাগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
mpangilio, uainishaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
çeşitlilik, kategorilendirme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
분류
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
מבחר , סיווג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
asortyment, kategoryzacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
वर्गीकरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
kumpulan, kategorisasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
การจัดประเภท , การจัดประเภท
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
assortiment, categorisatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
surtido, categorización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
Sortiment, Kategorisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
sortimento, categorização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
分类
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دسته بندی
تصویر دسته بندی
assortimento, categorizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی