جدول جو
جدول جو

معنی دزکشی - جستجوی لغت در جدول جو

دزکشی
(دُ کُ)
گوسفندکشی را گویند که قصابان بی خبر مستأجر کشند و به مردم فروشند، یا آنچه مستأجر از ایشان می گیرد به او ندهند. (لغت محلی شوشتر - خطی) ، کنایه از طبیبی که تازه روی کار آمده و بی وقوف در گوشه و کنار معالجۀ مرض کند. (لغت محلی شوشتر - خطی)
لغت نامه دهخدا
دزکشی
(دُ کَ / کِ)
به معنای دزکاری است. (از لغت محلی شوشتر - خطی). رجوع به دزکاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ کُ)
حاصل عمل بزکش. رجوع به بزکش شود
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ / کِ)
دلکش بودن. خوش آیندی. ظرافت. زیبائی. خوشی. لطافت. (از ناظم الاطباء) :
ز دنیا چه دید او بدان دلکشی
که من نیز بینم همان دلخوشی.
نظامی.
رجوع به دلکش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درکشی
تصویر درکشی
جلب توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
فریبندگی، جذّابیت، جاذبه
دیکشنری اردو به فارسی