- دریچه
- در کوچک، دربچه
معنی دریچه - جستجوی لغت در جدول جو
- دریچه
- در کوچک، پنجرۀ خانه، روزن
دریچۀ اطمینان: سوراخ و دریچه ای که در بعضی از ماشین ها ساخته می شود تا هر وقت بخار ماشین زیاد شود و خطر انفجار باشد خود به خود باز شود و بخار زاید را خارج سازد
- دریچه ((دَ چِ))
- در کوچک، پنجره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریچه، در کوچک
پاره کرده، شکافته چاک کرده
مصغر دریا، آبی ایستاده، دریای کوچک و محدود و آبگیر
پوست و پوشال خرما که بدان ریسمان بافند لیف خرما پیشن پیشند آژوغ آزغ آزوغ
مرغ سقا
کریچ، خانۀ کوچک، خانه ای که فالیزبانان با شاخه های درخت برای خود درست می کنند، کرچه، گریچ، کومه، کازه، برای مثال داشت لقمان یکی کریچۀ تنگ / چون گلوگاه نای و سینۀ چنگ (مرزبان نامه - ۱۳۰)
دریای کوچک که از هر طرف خاک بر آن احاطه کرده باشد
کریچ: (داشت لقمان یکی کریچه تنگ چون گلو گاه نای و سینه چنگ) (بنقل انجمن)
در کوچک دریچه
پاره شده، چاک خورده
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
در کوچک دریچه
دانستن دریافتن به ترفند
در کوچک، دریچه
دریچه نای
سوراخ و دریچه ای که در بعضی از ماشین ها ساخته می شود تا هر وقت بخار ماشین زیاد شود و خطر انفجار باشد خود به خود باز شود و بخار زاید را خارج سازد
گوش چشم بینی و دهان