جدول جو
جدول جو

معنی دریص - جستجوی لغت در جدول جو

دریص
(دُ رَ)
مصغر درص به معنی بچۀ خارپشت و بچۀ موش دشتی و خرگوش و غیره. (آنندراج) (منتهی الارب).
- امثال:
ضل ّ دریص ٌ نفقه ، یعنی دریص سوراخ و لانۀ خود را گم کرد، آن را در حق کسی گویند که تدارک کار نداند یا کسی که دلیل خود را فراموش کرده و در کار خویش وامانده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریا
تصویر دریا
(دخترانه)
دریا، نام فرزند علاالدین عماد شاه، توده بسیار بزرگی از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حریص
تصویر حریص
آزمند، آزور، دارای آز و شره، بسیار مشتاق و راغب به چیزی، حریف، ١. همکار، هم پیشه، هم نبرد، هم نشین، طرف شخص در بازی یا نبرد، دوست، رفیق، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریغ
تصویر دریغ
افسوس، حسرت، دژوان، دژواخ، دژالون، کلمه ای که برای ابراز حسرت، پشیمانی، اندوه و غم بر زبان آورده می شود مثلاً دریغ که او زد و رفت، مضایقه، امتناع
دریغ آمدن: مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی، خودداری از کمک کردن به کسی، دریغ داشتن
دریغ خوردن: افسوس خوردن
دریغ داشتن: مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی، خودداری از کمک کردن به کسی
دریغ کردن: مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی، خودداری از کمک کردن به کسی، دریغ داشتن
فرهنگ فارسی عمید
مسکوک طلا در دورۀ هخامنشی به وزن ۴۰/۸ گرم که داریوش کبیر رواج داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریا
تصویر دریا
حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، ژو، زو، بحر، قلزم، یم، داما، راموز، مثلاً دریای عمان، دریای مدیترانه
دریای اخضر: کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیص
تصویر دلیص
آب زر، رخشان، نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریص
تصویر قریص
لنگرکشتی، لنگرگاه کشتی گزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریص
تصویر فریص
آب هنباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریص
تصویر تریص
محکم و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریص
تصویر خریص
گرسنه، سرمازده، کرانه جوی، آوای دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریص
تصویر حریص
آزمند، آز پرور، آزور، آنکه فزونی خواهد، طمعکار، طمع، ولع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخریص
تصویر دخریص
تریز جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا
تصویر دریا
آب بسیار که محوطه وسیعی را فرا گیرد و به اقیانوس راه دارد، بحر
فرهنگ لغت هوشیار
گرد اندام، ستور تیزرو، چراغ روشن، تیز دویدن، خویروانی روان شدن خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریس
تصویر دریس
دم شتر، جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریع
تصویر دریع
زرهک زره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریغ
تصویر دریغ
افسوس و اندوه و دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
پشتسوار، پس انداز سرباز پس انداز، رده، پشت هم، دنبالیاب شیوه ای در چامه سرایی که واژگان پیاپی در هر خانی باز آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریم
تصویر دریم
خوش اندام خوشگوشت: پسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریه
تصویر دریه
دانستن دریافتن به ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروص
تصویر دروص
جمع درص، بچه موشان بچه خرگوشان بچه خار پشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا
تصویر دریا
((دَ))
آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته باشد و به اقیانوس راه دارد، بحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریغ
تصویر دریغ
((دِ یا دَ))
افسوس، اسف، کلمه ای که در حسرت و افسوس استعمال شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریل
تصویر دریل
((دِ رِ))
مته برقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حریص
تصویر حریص
آزمند، سخت خواستار چیزی و شتابناک برای دست یافتن به او
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریا
تصویر دریا
بحر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریغ
تصویر دریغ
تاسف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حریص
تصویر حریص
آزمند، آزوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریا
تصویر دریا
Sea
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دریا
تصویر دریا
море
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دریا
تصویر دریا
Meer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دریا
تصویر دریا
море
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دریا
تصویر دریا
morze
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دریا
تصویر دریا
دیکشنری فارسی به چینی