جدول جو
جدول جو

معنی دریج - جستجوی لغت در جدول جو

دریج(دِرْری)
طنبور یا چیزی است مانند طنبور که نواخته می شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طنبور
لغت نامه دهخدا
دریج(دُ رَ)
دریج نخعی، مکنی به ابوالمثنی است و حارث بن حصیره از او روایت کند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
نام جد شعیب بن احمد است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریا
تصویر دریا
(دخترانه)
دریا، نام فرزند علاالدین عماد شاه، توده بسیار بزرگی از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
درجه به درجه پیش رفتن، پله پله بالا رفتن، آهسته آهسته و گاه گاه کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ جَ)
قریه ای است در یک فرسخی مرو. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درنوردیدن. (دهار). درنوردیدن نامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (از المنجد) ، پله قرار دادن بنا را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، بر کاری داشتن اندک اندک. (تاج المصادر بیهقی). قریب گردانیدن کسی را بسوی چیزی بتدریج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پایه پایه چیزی را بسوی چیزی بردن. (آنندراج). درجه به درجه و پایه بپایه چیزی را بسوی چیزی بردن یعنی آهسته آهسته کار کردن. (غیاث اللغات) ، تنگ روزی و بی طاقت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
- بتدریج، کم کم. خردخرد. اندک اندک. بمرور. متدرجاً: تا هر کس که خرد دارد... و پادشاهی وی را برکشد حیلت سازد تا بتکلیف و تدریج و ترتیب جاه خویش را زیاده کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 33). و بگوی صلاح تو آنست که یکچندپیش ما نباشی و بغربت مقام کنی که چنین خطایی رفت تا بتدریج و ترتیب این نام زشت از تو بیفتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 235).
نشاطی نیم رغبت می نمودند
بتدریج اندک اندک می فزودند.
نظامی.
تأمل در آیینۀ دل کنی
صفایی بتدریج حاصل کنی.
سعدی (بوستان).
ولیکن بتدریج تا انجمن
بسستی نخندند بر رای من.
سعدی (بوستان).
مایۀ عیش آدمی شکم است
تا بتدریج میرود چه غم است ؟
سعدی (گلستان).
رجوع به تدریجاً و متدرجاً شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دروج
تصویر دروج
جمع درج
فرهنگ لغت هوشیار
پا به پا رفتن آهسته گامی، در نوردیدن نامه -1 درجه بدرجه پیش رفتنپایه پایه بالا رفتن، آهسته آهسته کاری کردن، اجرای امری اندک اندک، جمع تدریجات. پله پله بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
((تَ))
درجه به درجه پیش رفتن، آهسته آهسته کاری را انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریا
تصویر دریا
بحر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریغ
تصویر دریغ
تاسف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
تدريجيا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Gradualness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اورسی، پنجره های مشبک قدیمی که به صورت عمودی باز و بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
점진성
دیکشنری فارسی به کره ای
تدریج، به تدریج
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
تدریج
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
ধীরতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
mpangilio wa polepole
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
yavaşlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
הדרגתיות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
徐々
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
постепенность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
क्रमिकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
keberlanjutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
ความคืบหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
渐进性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
stopniowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
поступовість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Allmählichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
geleidelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی