درگیر گرفتار، گیرافتادهدرگیر شدن: گرفتار شدن، آغاز شدن زد و خورد، افروخته شدن آتش جنگ و نبرد ادامه... گرفتار، گیرافتادهدرگیر شدن: گرفتار شدن، آغاز شدن زد و خورد، افروخته شدن آتش جنگ و نبرد تصویر درگیر فرهنگ فارسی عمید
درگیر((دَ)) گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد ادامه... گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد تصویر درگیر فرهنگ فارسی معین
درگیر in conflitto, coinvolto ادامه... in conflitto, coinvolto تصویر درگیر دیکشنری فارسی به ایتالیایی
درگیر skonfliktowany, zamieszany ادامه... skonfliktowany, zamieszany تصویر درگیر دیکشنری فارسی به لهستانی
درگیر находящийся в конфликте , вовлечённый ادامه... находящийся в конфликте , вовлечённый تصویر درگیر دیکشنری فارسی به روسی