زراتشت است که زردشت آتش پرست باشد. (برهان) (آنندراج)... زردشت. (ناظم الاطباء) : گردن از بار طمع لاغر و باریک شود این نوشتست زرادشت سخندان در زند. ناصرخسرو. رجوع به مزدیسنا، التفهیم بیرونی ص 260، حکمت اشراق ص 128، 157، 197، 301، عیون الاخبار ج 51 و 22، زراتشت و زردشت شود
زراتشت است که زردشت آتش پرست باشد. (برهان) (آنندراج)... زردشت. (ناظم الاطباء) : گردن از بار طمع لاغر و باریک شود این نوشتست زرادشت سخندان در زند. ناصرخسرو. رجوع به مزدیسنا، التفهیم بیرونی ص 260، حکمت اشراق ص 128، 157، 197، 301، عیون الاخبار ج 51 و 22، زراتشت و زردشت شود
جمع واژۀ درکه، به معنی ته و نشیب است، و این در مقابل درجات است (که مراتب بهشت باشد) ، و درکات به معنی منازل دوزخ است. (از غیاث) (از آنندراج) : یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ، پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن چه. (گلستان سعدی). رجوع به درکه شود
جَمعِ واژۀ درکه، به معنی ته و نشیب است، و این در مقابل درجات است (که مراتب بهشت باشد) ، و درکات به معنی منازل دوزخ است. (از غیاث) (از آنندراج) : یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ، پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن چه. (گلستان سعدی). رجوع به درکه شود
نام محله ای است در صفاهان. (برهان) (از آنندراج). محله ای است دراصبهان که آنرا باب دشت نیز گویند. (از تاج العروس). اصفهان... در اصل چهار دیه بوده است، کران، کوشک، جوباره و دردشت. (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 48). بین اهالی این محله و اهالی محلۀ جوباره یا جویباره همواره اختلاف بود و نزاعهای خونین درمی گرفت، کما اینکه کمال الدین اسماعیل در ابیات زیر بدان اشاره کرده است: تا که دردشت هست و جوباره نیست از کوشش و کشش چاره ای خداوند هفت سیاره پادشاهی فرست خونخواره تا که دردشت را چو دشت کند جوی خون راند او ز جوباره عدد هر دوشان بیفزاید هر یکی را کند بصد پاره. کمال الدین اسماعیل (دیوان ص 693). دی بگذشتم چو بیهشان بر دردشت از بوی گلاب و گل دماغم تر گشت. جمال الدین عبدالرزاق (از آنندراج)
نام محله ای است در صفاهان. (برهان) (از آنندراج). محله ای است دراصبهان که آنرا باب دشت نیز گویند. (از تاج العروس). اصفهان... در اصل چهار دیه بوده است، کران، کوشک، جوباره و دردشت. (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 48). بین اهالی این محله و اهالی محلۀ جوباره یا جویباره همواره اختلاف بود و نزاعهای خونین درمی گرفت، کما اینکه کمال الدین اسماعیل در ابیات زیر بدان اشاره کرده است: تا که دردشت هست و جوباره نیست از کوشش و کشش چاره ای خداوند هفت سیاره پادشاهی فرست خونخواره تا که دردشت را چو دشت کند جوی خون راند او ز جوباره عدد هر دوشان بیفزاید هر یکی را کند بصد پاره. کمال الدین اسماعیل (دیوان ص 693). دی بگذشتم چو بیهشان بر دردشت از بوی گلاب و گل دماغم تر گشت. جمال الدین عبدالرزاق (از آنندراج)