جدول جو
جدول جو

معنی دروغین - جستجوی لغت در جدول جو

دروغین
(دُ)
دروغی. کاذب. کاذبه. به دروغ: اشتهای دروغین، اشتهای کاذب. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
از ادب نبود به پیش شه مقال
خاصه خود لاف دروغین و محال.
مولوی.
صبح کاذب، و او را صبح دروغین گویند. (التفهیم). و رجوع به دروغی شود
لغت نامه دهخدا
دروغین
کاذب، جعلی
تصویری از دروغین
تصویر دروغین
فرهنگ واژه فارسی سره
دروغین
جعلی، ساختگی، کاذب، مجعول
متضاد: راستین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دورسین
تصویر دورسین
(دخترانه)
باقی بماند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دروغی
تصویر دروغی
ساختگی، نادرست، به دروغ
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
منسوب به دروغ. مربوط به دروغ. دروغ. کاذب. دروغگو. (ناظم الاطباء). دروغین. کاذبه. (یادداشت مرحوم دهخدا). باطل. نادرست، ساختگی. مصنوعی:
کسری و جم به درگهت هردو شهی دروغی اند
حاتم و معن بردرت هردو گدای راستین.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع دروغ است. ولی در بیت زیر از مولوی به معنی دروغگویان و کاذبان آمده است. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). ناراستان. مظاهر کذب:
بر دروغان جمع می آید دروغ
الخبیثات للخبیثین زد فروغ.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
دروغ زننده. کاذب و دروغگو. (غیاث). کذاب. أفاک. خارص. سدّاج. سهوق. فاسق. مائن. مدّاع. (منتهی الارب) : پس مردی دیگر برخاست و گفت من دروغزن و پلیدزبانم، دعا کن تا خدای تعالی این زبان از من ببرد، پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم او را دعا کرد. (ترجمه طبری بلعمی). لیکن او را یقین بود که کسری هرگز آن دختر را نبیند که دروغزن شود. (ترجمه طبری بلعمی).
گروهی آنکه ندانند باز سیم از سرب
همه دروغزن و خربطند و خیره سرند.
قریع الفرس.
ملک محمود وزیر را گفت این مردک (یعنی فردوسی) مرا به تعریض دروغزن خواند. (تاریخ سیستان). دروغزن ار چه گواهی راست دهد نپذیرند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339). بیشرمی نبود بزرگتر از آنکه به چیزی دعوی کند که بداند و آنگاه بدان دروغزن باشد. (منسوب به انوشیروان، از قابوسنامه).
گر از دروغ و زغل درجهی بجه ز جهان.
که هم دروغزن است این جهان و هم در غل.
ناصرخسرو (دیوان ص 248).
دست از دروغزن بکش و نان مخور
با کرویا، و زیره وآویشنش.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 228).
عاقل مرآن کس را راستگوی دارد که گوید مرین کودک خرد را نطق است و کسی را که گوید گوساله را نطق است دروغزن شمارد. (جامع الحکمتین ص 185). اسود را بکشید که دروغزن است. (قصص الانبیاء ص 234). سوی ملوک یمن نامه فرستاد که اسود دروغزن است بکشیدش. (مجمل التواریخ و القصص). پس هامان را گفت من چنین گمان همی برم که موسی از دروغزنان است. (مجمل التواریخ و القصص). ابلیس او را وسوسه کرد که تو اکنون دروغزن شدی پیش قوم. (مجمل التواریخ و القصص).
شاه باید غلام تن نبود
تاخطیبش دروغزن نبود.
سنائی.
باد صبا دروغزن است و تو راستگوی
آنجا برغم باد صبا می فرستمت.
خاقانی.
هم مردم دروغزن دیدم
راست از هیچ باب نشنیدم.
خاقانی.
گفت استغفار به زبان کار دروغزنان است. (تذکره الاولیاءعطار). گفت استغفار بی آنکه از گناه بازایستی توبه دروغزنان بود. (تذکره الاولیاء عطار).
بهر دفع زبانۀ دوزخ
این زبان دروغزن ببرند.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
تو که دربند خویشتن باشی
عشقبازی دروغزن باشی.
سعدی.
اکذاب، دروغزن یافتن. (دهار).
- بدروغزن داشتن، دروغگو دانستن: هم جحود و انکار می کردند و آن بزرگ دین و سلالۀ پاک را بدروغزن می داشتند و تیغ در روی او می کشیدند. (کتاب النقض ص 386).
- دروغزن کردن، نسبت دروغ دادن. متهم کردن کسی را که دروغگو است و دروغزن است: سه تن از لشکریان برخاستند ولیدبن عتبه و یزید بن عصیان و سفیان و ضحاک را دروغزن کردند. (ترجمه طبری بلعمی). موسی به طبع تنگدل بود و دانست که پیغمبران را دلی باید فراخ... تا هر چه مر او را آید از سختی... و از آنکه او را دروغزن کنند و جادوی خوانند آن احتمال تواند کردن. (ترجمه طبری بلعمی). بهرام به سخن درآمد و گفت من شما را دروغزن نکنم بر آنچه گفتید از مذهب یزدجرد. (ترجمه طبری بلعمی). به کدام نعمتهای خدایتان همی مرپیغامبر را دروغزن کنید؟ (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 423). چنانک خدای تعالی گفت اندر گروههایی که امامان روزگار خویش را دروغزن کردند. (جامعالحکمتین ص 162)
لغت نامه دهخدا
(دُ نَ / نِ)
دروغی. دروغین. دروغ. و رجوع به دروغی و دروغین شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
شهرت سپهسالارعلی دروغینی از سرداران ترکان خاتون مادر سلطان محمد خدابنده. رجوع به علی دروغینی در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دروغینه
تصویر دروغینه
دروغی دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به دروغ مربوط به دروغ باطل نادرست، ساختگی مصنوع: حاجی دروغی
فرهنگ لغت هوشیار
دروغ باف، دروغ پرداز، دروغ ساز، دروغگو، کذاب
متضاد: راستگو، صادق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
خطأ شنيع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falseness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
fausseté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falsità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
جھوٹا پن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
ложность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
Falschheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
брехливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
fałszywość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
假性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
মিথ্যাচার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falsedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
ความเท็จ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
uongo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
yanlışlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
거짓됨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
偽り
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falsidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
झूठापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
kebohongan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
valsheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
שקריות
دیکشنری فارسی به عبری