مقابل بیرون، میان چیزی یا جایی، دل، برای مثال تا توانی درون کس مخراش / کاندراین راه خارها باشد (سعدی - ۸۳)، کنایه از ضمیر، باطن، برای مثال درون ها تیره شد باشد که از غیب / چراغی برکند خلوت نشینی (حافظ - ۹۴۶)
مقابلِ بیرون، میان چیزی یا جایی، دل، برای مِثال تا توانی درون کس مخراش / کاندراین راه خارها باشد (سعدی - ۸۳)، کنایه از ضمیر، باطن، برای مِثال درون ها تیره شد باشد که از غیب / چراغی برکند خلوت نشینی (حافظ - ۹۴۶)
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، درواه، اندروا، برای مثال رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته اند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده ام (خاقانی - ۹۰۶)
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، درواه، اندروا، برای مِثال رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته اند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده ام (خاقانی - ۹۰۶)
سخن ناراست، خلاف حقیقت، کذب، مقابل راست دروغ شاخدار: کنایه از دروغ بزرگ دروغ مصلحت آمیز: دروغی که به خاطر فرو نشاندن فتنه و آشوب و پیشگیری از آسیب و زیان گفته می شود
سخن ناراست، خلاف حقیقت، کذب، مقابل راست دروغ شاخدار: کنایه از دروغ بزرگ دروغ مصلحت آمیز: دروغی که به خاطر فرو نشاندن فتنه و آشوب و پیشگیری از آسیب و زیان گفته می شود