جدول جو
جدول جو

معنی درنگادرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

درنگادرنگ
صدای پیاپی درنگ. درنگ
تصویری از درنگادرنگ
تصویر درنگادرنگ
فرهنگ فارسی عمید
درنگادرنگ
(دَ رَ دَ رَ / دِ رَ دِ رَ)
مرکّب از: درنگ + ا + درنگ، ترنگاترنگ. آواز کردن زه کمان. (ناظم الاطباء)، صدای طبل و کوس که پیاپی بنوازند. (از شعوری ج 1 ص 439) :
ببستند بر بختیان طبل جنگ
به گردون برآمد درنگادرنگ.
مولانا هاتفی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترنگاترنگ
تصویر ترنگاترنگ
صدای انداختن تیرهای پیاپی از کمان، آواز تارهای ساز، برای مثال ترنگاترنگی که زد ساز او / به از زند زرتشت و آواز او (نظامی۵ - ۸۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگارنگ
تصویر رنگارنگ
رنگ به رنگ، دارای چند رنگ، کنایه از گوناگون
فرهنگ فارسی عمید
(رَ رَ)
مختلف الالوان و گوناگون. (ناظم الاطباء). به الوان مختلف. برنگهای گوناگون. رنگ برنگ. بچندرنگ مختلف. به الوان. با رنگهای بسیار:
آن پر از لاله های رنگارنگ
وین پر از میوه های گوناگون.
سعدی (گلستان).
- رنگارنگ کردن، رنگ کردن به الوان گوناگون. برقشه. (دهار).
- رنگارنگ گردانیدن، تلمیع. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنگارنگ
تصویر رنگارنگ
مختلف الالوان و گوناگون بچند رنگ مختلف، با رنگ های بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنگاترنگ
تصویر ترنگاترنگ
((تَ رَ تَ رَ))
صدای چله کمان، آوای تارهای ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگارنگ
تصویر رنگارنگ
دارای رنگ های مختلف، گوناگون، ملون، جوراجور، نوع به نوع
فرهنگ فارسی معین
الوان، رنگ برنگ، رنگین، گونه گون، متلون، ملون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زنگ چهارپایان
فرهنگ گویش مازندرانی