مختلف الالوان و گوناگون. (ناظم الاطباء). به الوان مختلف. برنگهای گوناگون. رنگ برنگ. بچندرنگ مختلف. به الوان. با رنگهای بسیار: آن پر از لاله های رنگارنگ وین پر از میوه های گوناگون. سعدی (گلستان). - رنگارنگ کردن، رنگ کردن به الوان گوناگون. برقشه. (دهار). - رنگارنگ گردانیدن، تلمیع. (دهار)
مختلف الالوان و گوناگون. (ناظم الاطباء). به الوان مختلف. برنگهای گوناگون. رنگ برنگ. بچندرنگ مختلف. به الوان. با رنگهای بسیار: آن پر از لاله های رنگارنگ وین پر از میوه های گوناگون. سعدی (گلستان). - رنگارنگ کردن، رنگ کردن به الوان گوناگون. بَرْقَشه. (دهار). - رنگارنگ گردانیدن، تلمیع. (دهار)