جدول جو
جدول جو

معنی درمانی - جستجوی لغت در جدول جو

درمانی
علاجٌ
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به عربی
درمانی
Curative, Remedial, Therapeutic
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
درمانی
curatif, réparateur, thérapeutique
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
درمانی
מרפא , ריפוי , תרפויטי
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به عبری
درمانی
heilend, therapeutisch
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به آلمانی
درمانی
лікувальний , лікувальний , терапевтичний
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
درمانی
leczniczy, terapeutyczny
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به لهستانی
درمانی
治疗的 , 补救的
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به چینی
درمانی
curativo, corretivo, terapêutico
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
درمانی
curativo, correttivo, terapeutico
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
درمانی
curativo, remedial, terapéutico
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
درمانی
geneeskundig, genezend, therapeutisch
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به هلندی
درمانی
治療の , 改善の , 治療的な
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
درمانی
การรักษา , การรักษา , การรักษา
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به تایلندی
درمانی
penyembuhan, remedial, terapeutik
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
درمانی
औषधीय , उपचारात्मक , चिकित्सीय
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به هندی
درمانی
علاجی , طبی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به اردو
درمانی
চিকিৎসাসংক্রান্ত , প্রতিকারক
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به بنگالی
درمانی
uponyaji, matibabu, wa tiba
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
درمانی
целебный , исправительный , терапевтический
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به روسی
درمانی
치료의 , 치료적인 , 치료의
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به کره ای
درمانی
tedavi edici, terapötik
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ژِ)
نام قسمت بزرگی از اروپای قدیم و کشور آلمان کنونی. رجوع به آلمان شود. رومیان مملکتی را که در شرق رن تا ویستول و در شمال دانوب تا دریای بالتیک واقع بود ژرمانی مینامیدند. امروز از منطقۀ مذکور دولتهای هلند، آلمان، دانمارک، چکسلواکی، لهستان و رومانی تشکیل یافته است. ژرمن ها به گلواها شباهت داشتند. تاسیت میگوید: ’چشمهای آبی و خشمناک و موهای قرمز و قد بلند دارند’. طوایف مذکور تا دیر زمانی چادرنشین بودند و در قرن چهارم اغلب آنها در یک جا بسر برده و به زراعت زمین میپرداختند. اراضی مال تمام قبیله بود و هر سال آن را بین خانواده های مختلف تقسیم میکردند. در مملکت ژرمانی شهر وجود نداشت، فقط قصباتی یافت میشد که از کلبه های گرد یا مربع تشکیل گشته بود و هر یک باغ کوچکی داشت که دیوارهای کوتاه بر آن احاطه میکرد.
ملل عمده ژرمن: هرگاه کسی از مصب رود رن شروع میکرد و در ساحل آن پیش میرفت اول به فرانک ها برمیخورد که به دو دسته تقسیم میشدند: یکی فرقۀ سالین که قسمتی از خاک بلژیک را متصرف بود، و دیگری طایفۀ ری پوئر که در دنبالۀ رودخانه تا شهر مایانس منزل داشت. در کنار رود خانه سن که شعبه ای است از رن، بورگندها و واندال ها سکنی گرفته و در جنوب آن در مقابل آلزاس آلامانها رحل اقامت افکنده بودند. در طول رود دانوب قبیلۀ مارکمان که اخیراً سوئو معروف به ود سکنی داشت. بعض قبایل واندالها در مجارستان فعلی بودند و بالاخره در کنار دانوب سفلی و ساحل شمال دریای سیاه ویزیگت ها و استرگت ها مقیم بودند. در داخلۀ ژرمانی مهمترین طوایف لمباردها بودند و انگل ها و ساکسن ها سواحل بحر شمال را از دانمارک تا رن در تصرف داشتند. (ترجمه تاریخ رم آلبر ماله ص 334)
لغت نامه دهخدا
احمد بن فهربن بشیر الدامانی مولی بنی سلیم معروف به ’فهرالرقی’ از مردم دامان است، وی از جعفر بن رفال و از وی ایوب وزان و اهل جزیره روایت کنند، پس از سال 200 هجری قمری درگذشته است
لغت نامه دهخدا
منسوب به دامان جزیره
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به ارمان
لغت نامه دهخدا
(دَ)
حالت و چگونگی بی درمان. بی علاجی. لاعلاجی. بی چارگی
لغت نامه دهخدا
منسوب به کرمان: از مردم کرمان اهل کرمان: شاه نعمه الله کرمانی، ساخته و پرداخته کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردمانی
تصویر دردمانی
دردمندی. در دم گرفتن، دارای درد، بیمار مریض علیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربانی
تصویر دربانی
شغل ومنصب دربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدرمانی
تصویر بیدرمانی
بی علاجی، بیچارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرمانبر، مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمانی
تصویر آرمانی
ایده آل
فرهنگ واژه فارسی سره
میانه، وسط
دیکشنری اردو به فارسی