جدول جو
جدول جو

معنی درقوع - جستجوی لغت در جدول جو

درقوع
(دُ)
مرد بد دل. (منتهی الارب). جبان. (اقرب الموارد) ، سخت، گویند: جوع درقوع، یعنی گرسنگی سخت و شدید. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
درقوع
بد دل
تصویری از درقوع
تصویر درقوع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
برقع. (منتهی الارب). روی بند ستور و زنان عرب. (ناظم الاطباء). رجوع به برقع شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برقوع: جوع برقوع، گرسنگی سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گرسنگی سخت که دردسر آورد. (منتهی الارب). یقال: جوع دیقوع، گرسنگی سخت. (مهذب الاسماء) : جوع ادقع و دیقوع و درقوع و یرقوع، گرسنگی سخت. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
گرسنگی سخت که صاحب خود را بیفکند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از رقع. رجوع به رقع شود.
- قمیص مرقوع، پیراهن وصله کرده: قال أزهر رأیت عمر بن عبدالعزیز یخطب الناس و علیه قمیص مرقوع. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 190)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گرسنگی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). برقوع. برقوع. سخت: جوع یرقوع، گرسنگی سخت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به برقوع شود، سخت گرسنه. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بعیر دقوع الیدین، شتر که هر دو دست را بر زمین میاندازد و میکاود و برمی انگیزد دقعاء و خاک را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَتْ تُ)
مغموم گشتن و فروتنی کردن. (ازذیل اقرب الموارد از لسان). دقع (د / د ق )
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ درع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به درع شود
لغت نامه دهخدا
(دُ قَ)
شتر آبکش. (منتهی الارب). ’راویه’ از آب. (از اقرب الموارد). راویه کش
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهقوع
تصویر دهقوع
گرسنگی کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقوع
تصویر یرقوع
گرسنگی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروع
تصویر دروع
جمع درع، زره ها
فرهنگ لغت هوشیار