- درقل
- خوشخرام، رام فرمانبردار، جامه ابریشم
معنی درقل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غله نارس نخود و لوبیا و مانند آنها که نرسیده باشد و آنرا بریان کنند و بخورند
سپر گاو سپر، سوسک شاخدار سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
پارسی تازی گشته دکل دکل کشتی فرسپ
سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست می کردند
دلمل، غلۀ نارس، دانه ای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد، نخود و لوبیا که سبز رنگ و در غلاف باشد
جامه بی آستین
جمع درقه، سپرها گاو سپرها سخت سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
پارسی تازی گشته دکل تیر کشتی خرمای پست لاغر باریک
ستون میان کشتی که بادبان ها را به آن می بندند، پست ترین انواع خرما
قسمت سخت هر چیزی