باقیماندۀ آب در حوض و جز آن. (منتهی الارب). بقیۀ آب. (از اقرب الموارد) ، کینه و دشمنی. (منتهی الارب). حقد و کینه ای که گشوده نمیشود و زایل نمیگردد. (از اقرب الموارد). ج، أدعاث، دعاث. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اول بیماری. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). و رجوع به دعث شود
باقیماندۀ آب در حوض و جز آن. (منتهی الارب). بقیۀ آب. (از اقرب الموارد) ، کینه و دشمنی. (منتهی الارب). حقد و کینه ای که گشوده نمیشود و زایل نمیگردد. (از اقرب الموارد). ج، أدعاث، دِعاث. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اول بیماری. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). و رجوع به دَعث شود
شهری است از شهرهای کشور سوریه که نام آن در قدیم اذرعات بوده و در عهد عتیق بصورت اذرعی یاادرعی آمده است. این شهر که 6500 تن جمعیت دارد در جنوب غربی سوریه و در 106 کیلومتری جنوب دمشق و نزدیک مرز اردن قرار گرفته است. در سال 613 یا 614 م. ایرانیان در ضمن جنگهای خود با دولت روم شرقی آنجا را تاراج و ویران کردند. (از دائره المعارف فارسی)
شهری است از شهرهای کشور سوریه که نام آن در قدیم اَذْرِعات بوده و در عهد عتیق بصورت اِذْرَعی یااِدْرَعی آمده است. این شهر که 6500 تن جمعیت دارد در جنوب غربی سوریه و در 106 کیلومتری جنوب دمشق و نزدیک مرز اردن قرار گرفته است. در سال 613 یا 614 م. ایرانیان در ضمن جنگهای خود با دولت روم شرقی آنجا را تاراج و ویران کردند. (از دائره المعارف فارسی)
که گوشوار دارد، خداوند عیش خوش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، ستور را بر سر خود بچرا گذاشتن. (منتهی الأرب). چاروا بچراگاه گذاشتن، خداوند عیش خوش کردن. (زوزنی)
که گوشوار دارد، خداوند عیش خوش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، ستور را بر سر خود بچرا گذاشتن. (منتهی الأرب). چاروا بچراگاه گذاشتن، خداوند عیش خوش کردن. (زوزنی)
محمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله و مشهوربه ابن ناصر. از فضلای مالکی در کشور مغرب (مراکش) بود که به سال 1085 هجری قمری درگذشت. او را برخی کتابها و اشعار و فتاوی است. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 293) احمد بن محمد بن محمد، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ناصر (1069- 1129هجری قمری). از فاضلان کشور مغرب (مراکش). او راست: الرحله الناصریه والاجوبه. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 229)
محمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله و مشهوربه ابن ناصر. از فضلای مالکی در کشور مغرب (مراکش) بود که به سال 1085 هجری قمری درگذشت. او را برخی کتابها و اشعار و فتاوی است. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 293) احمد بن محمد بن محمد، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ناصر (1069- 1129هجری قمری). از فاضلان کشور مغرب (مراکش). او راست: الرحله الناصریه والاجوبه. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 229)
درعه النخل، پیه خرمابن که در ریشه درخت پوشیده باشد. (منتهی الارب). پیه خرمابن که از لیف پوشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، درع، هم فی درعه، وقتی گویند که گیاه از حوالی آب ایشان رفته باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
درعه النخل، پیه خرمابن که در ریشه درخت پوشیده باشد. (منتهی الارب). پیه خرمابن که از لیف پوشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، دُرَع، هم فی درعه، وقتی گویند که گیاه از حوالی آب ایشان رفته باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
شهر کوچکی است در چهار فرسخی سجلماسه، در جنوب غربی مغرب، و اکثر تاجران آنجا یهودیند و بیشتر محصول آن قصب بسیار خشک است. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
شهر کوچکی است در چهار فرسخی سجلماسه، در جنوب غربی مغرب، و اکثر تاجران آنجا یهودیند و بیشتر محصول آن قصب بسیار خشک است. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
پوست کشیدن گوسپند را از جانب گردن. (از منتهی الارب). سلاخی کردن گوسفند از طرف گردن. (از اقرب الموارد). از جانب گردن باز کردن پوست گوسفند، جدا کردن گردن و یا دست را از بند بدون شکستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خوردن بعض زرع را. (از منتهی الارب). خورده شدن قسمتی از زرع و کشت، و فعل آن مجهول بکار رود، خورده شدن هر چیزی که در نزدیکی آب باشد، و فعل آن مجهول بکار رود. (از اقرب الموارد)
پوست کشیدن گوسپند را از جانب گردن. (از منتهی الارب). سلاخی کردن گوسفند از طرف گردن. (از اقرب الموارد). از جانب گردن باز کردن پوست گوسفند، جدا کردن گردن و یا دست را از بند بدون شکستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خوردن بعض زرع را. (از منتهی الارب). خورده شدن قسمتی از زرع و کشت، و فعل آن مجهول بکار رود، خورده شدن هر چیزی که در نزدیکی آب باشد، و فعل آن مجهول بکار رود. (از اقرب الموارد)