- درشتناک(دُ رُ)
با درشتی. ناهموار. دشوار گذار. سنگلاخ. صعب العبور. وعر:
ببرم این درشتناک بادیه
که گم شود خرد در انتهای او.
منوچهری
ببرم این درشتناک بادیه
که گم شود خرد در انتهای او.
منوچهری
معنی درشتناک - جستجوی لغت در جدول جو
- درشتناک
ناهموار، سنگلاخ سنگلاخ صعب العبور: بادیه درشتناک
- درشتناک
سنگلاخ، صعب العبور، ناهموار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دِ رَ)
لغت نامه دهخدا
منسوب به درخت. جای پردرخت. (ناظم الاطباء). جای پر از درخت. درختستان. دغل. شجر. شجراء. شجیره. شعراء. صراح. عراق. عقده. غبره. غتل. معظئل. معظل: شاجنه، وادی درختناک. ضرب، جای پست همواردرختناک. هدمله، ریگ تودۀ درختناک. (منتهی الارب)
دارای گوشت، پر گوشت سمین: خوب چهره گردروی سرخ و سپید گوشتناک، میوه پرگوشت آبدار
ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشت انگیز، وحشتناک، هراس انگیز، هولناک
Appalling, Dreadful, Ghastly, Gruesome, Horrendous, Horrible, Horrific, Nightmarishly
ترسناک، پیشینی، وحشتناک، پیشینیان، دلهره آور، تروریست
ভয়ংকর , ভয়ঙ্কর , ভয়ঙ্কর , ভয়ঙ্কর , ভয়ঙ্কর , দুঃস্বপ্নের মতো
