- درساعت
- فی الفور، فوراً، درحال
معنی درساعت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فورا هماندم
آنتروپی
وصول، احساس، درک، اخذ، ادراک
بد گاه
وجد، وجدان، درک، ترمیم، مرمت، تلافی، گرفتن
راس ساعت
ساختن، با هم ساختن، سازش کردن، سازگاری کردن
دریافتن، گرفتن، گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی، پی بردن به امری یا مطلبی، ادراک، فهم
جمع مدرسه، آموزندگان جمع مدرسه
هر زمان
Rapidfire
быстрострельный
schnellfeuer
швидкострільний
szybkostrzałowy
快速发射的
de tiro rápido
a fuoco rapido
a alta velocidad
à grande vitesse
snelvuur
ยิงเร็ว
tembakan cepat
سريع النّار
त्वरित आग
ירי מהיר
hızlı ateş
moto haraka
দ্রুতগতি
تیز فائر