جدول جو
جدول جو

معنی درزنا - جستجوی لغت در جدول جو

درزنا
(دَ زَ)
غوطه وری و آغشتگی، رنگ ریزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درنا
تصویر درنا
(دخترانه)
پرنده ای بزرگ و وحشی با پاهای بلند و گردن دراز شبیه لک لک که به صورت گروهی پرواز می کند، نام یکی از صورتهای فلکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درنا
تصویر درنا
پرنده ای آبچر، وحشی و حلال گوشت با پاهای بلند، گردن دراز و دم کوتاه که هنگام پرواز در آسمان دسته دسته به شکل مثلث حرکت می کنند، کلنگ، باتر، در علم نجوم از صورت های فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درازنا
تصویر درازنا
زمان چیزی، مدت چیزی، برای مثال درازنای شب از چشم دردمندان پرس / که هرچه پیش تو سهل است سهل پنداری (سعدی۲ - ۵۷۶)، درازا، درازی، طول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درزن
تصویر درزن
سوزن که با آن چیزی بدوزند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ مَ / مِ)
وصیت نامه. پندنامه. (یادداشت مؤلف) :
من ایدون شنیدم که جای مهی
همی مردم ناسزا را دهی
چنان دان که نوشیروان قباد
به اندرزنامه چنین کرد یاد
که هر کو سلیحش بدشمن دهد
همی خویشتن را بکشتن دهد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نخلستانهای کوچکی است در یمامه و متعلق است به بنی قیس بن ثعلبه. قبر اعشی شاعر در همین جاست، و آورده اند که نام قدیمی ’اثافث’ یمن در دورۀ جاهلیت درنا بوده است. (از معجم البلدان)
گویند بابی است از ابواب فارس در طرف پایین و چندمنزلی حیره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
فوطۀ بهم پیچیده و تافته که بدان کسی را کتک زنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
اسم ترکی کرکی است. (فهرست مخزن الادویه). یکی از پرندگان وحشی وحلال گوشت، از راستۀ دراز پایان که در حدود 12 گونه از آن در سراسر زمین می زیند، و آن دارای پاهای بلند و گردن دراز و دم کوتاهست و غالباً در کنار آب نشیند. درناها بهنگام پرواز دسته جمعی بشکل مثلث حرکت کنند. غرنوق. کرکی. کلنگ. و رجوع به کلنگ و کرکی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
سوزن. (برهان). ابره. در اصل درززن بود به معنی درزبند به دو زای معجمه، یک زای معجمه حذف کردند. (از غیاث) (آنندراج) :
تهمت نهند بر من و معنیش کبر و بس
خود در میان کار چو درزی و درزنند.
سنائی.
برای اینکه خرازان گه خرز
کنند از سبلت روباه درزن.
خاقانی.
چون موی خوک درزن ترسا بود چرا
تار ردای روح به درزن درآورم.
خاقانی.
همه بی مغز و از بن یافته قدر
که از سوراخ قیمت یافت درزن.
خاقانی.
کس از مرد در شهر و از زن نماند
در آن بتکده جای درزن نماند.
سعدی
دوازده عدد از چیزی. (یادداشت مرحوم دهخدا). در تداول امروز عرب زبانان نیز بهمین معنی بکار رود. دوجین. دوزن
لغت نامه دهخدا
(دَ نُ / نِ / نَ)
درزننده. زنندۀ در. کسی که حلقه بر در زند. (برهان). آنکه در زند. کوبندۀ در. دق الباب کننده
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
ریسمانی که در سوزن کشند. (آنندراج). آن رشته که در درزن کشند. (انجمن آرا، ذیل درز). و رجوع به درزمان شود، نومید. (آنندراج از کشف) ، زن ترسایان. (آنندراج از کشف)
لغت نامه دهخدا
(پُ سَ دَ / دِ)
آنکه نصیحت قبول نکند
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام درختی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
درازنای. محل درازی. (از برهان) (جهانگیری) (آنندراج). مستطیل، درازا. طول. درازی. (ناظم الاطباء) : فوت، بالای میان هر دو انگشت به درازنا. (السامی فی الاسامی). و رجوع به درازنای شود
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
جای بسیار خون ریزش را گویند، اعم از جنگ گاه و مسلخ. (برهان) (آنندراج). جایی که در آن خون بسیار ریخته شود، خواه جنگ باشد و یا سلاخ خانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درنا
تصویر درنا
ترکی کلنگ کرکی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرزنامه
تصویر اندرزنامه
وصیت نامه، پند نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنا
تصویر درنا
فوطه و دستار تافته و به هم پیچیده که بدان کسی را کتک زنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درزن
تصویر درزن
((دَ رْ زَ))
سوزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنا
تصویر درنا
((دُ))
پرنده ای وحشی و حلال گوشت، با پاهای بلند، گردن دراز و دم کوتاه. بیشتر در کنار آب ها می نشیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درازنا
تصویر درازنا
طول
فرهنگ واژه فارسی سره
جوانه زدن برنج در خزانه، دزدی، گل شقایق، خزانه ی برنج به اندازه ی طول سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه بده
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه، درآمد، بیرون می زند
فرهنگ گویش مازندرانی
سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
شلاقی پارچه ای که به مانند گیسو به هم بافته شده باشد، درنااز پرندگان دریایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ سوزان را تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
لرزش، لرزیدن
دیکشنری اردو به فارسی